افتادن، پیاپی بیفتادن. (زوزنی). پاره پاره افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بپای درافتادن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بکتوزون چون اصرار او بر جهل و غوایت و تهافت او در مهاوی ضلالت بدید، ساز محاربت ترتیب داد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 197) ، بر یکدیگر افتادن. (آنندراج) ، پیاپی آمدن، خود را بر چیزی افکندن، کهنه گردیدن جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
افتادن، پیاپی بیفتادن. (زوزنی). پاره پاره افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بپای درافتادن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بکتوزون چون اصرار او بر جهل و غوایت و تهافت او در مهاوی ضلالت بدید، ساز محاربت ترتیب داد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 197) ، بر یکدیگر افتادن. (آنندراج) ، پیاپی آمدن، خود را بر چیزی افکندن، کهنه گردیدن جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پیاپی آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). گروه به سرعت و پیاپی ازدحام کننده. (ناظم الاطباء) ، به خطا و شر درافتاده: مضی علم العلم الذی کان مقنعاً فلم یبق الا کاذب متهافت. یحیی بن علی منجم در رثاء ثابت بن قره (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، کهنه و فرسوده گردیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، پاره پاره افتاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهافت شود
پیاپی آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). گروه به سرعت و پیاپی ازدحام کننده. (ناظم الاطباء) ، به خطا و شر درافتاده: مضی علم العلم الذی کان مقنعاً فلم یبق الا کاذب متهافت. یحیی بن علی منجم در رثاء ثابت بن قره (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، کهنه و فرسوده گردیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، پاره پاره افتاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهافت شود