جدول جو
جدول جو

معنی متهافت

متهافت((مُ تَ فِ))
لغزنده، لغزش کننده، پیاپی آینده، جمع متهافتین
تصویری از متهافت
تصویر متهافت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متهافت

متهافت

متهافت
پیاپی آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). گروه به سرعت و پیاپی ازدحام کننده. (ناظم الاطباء) ، به خطا و شر درافتاده:
مضی علم العلم الذی کان مقنعاً
فلم یبق الا کاذب متهافت.
یحیی بن علی منجم در رثاء ثابت بن قره (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، کهنه و فرسوده گردیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، پاره پاره افتاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهافت شود
لغت نامه دهخدا

متهافت

متهافت
گیاه بیاره و به اصطلاح گیاه شناسی هر گیاهی که به اجسام مجاور، خود را متصل کرده و بلند میگردد مانند لبلاب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متخافت

متخافت
پنهانی گوینده. (آنندراج). خوانندۀ به آواز پست. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخافت شود
لغت نامه دهخدا

تهافت

تهافت
در افتادن، ناچیزی فرنود (دلیل)، در افتادن پیاپی افتادن، لغزش
تهافت
فرهنگ لغت هوشیار

تهافت

تهافت
پیاپی افتادن، پیاپی آمدن، ازدحام مردم در کنار آب، پریدن پروانه ها بر گرد شمع، پی در پی افتادن و مردن، روی هم ریختن
تهافت
فرهنگ فارسی عمید

تهافت

تهافت
افتادن، پیاپی بیفتادن. (زوزنی). پاره پاره افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بپای درافتادن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بکتوزون چون اصرار او بر جهل و غوایت و تهافت او در مهاوی ضلالت بدید، ساز محاربت ترتیب داد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 197) ، بر یکدیگر افتادن. (آنندراج) ، پیاپی آمدن، خود را بر چیزی افکندن، کهنه گردیدن جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا