- تهاجر
- با همدیگر بریدن و جدائی کردن
معنی تهاجر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همدیگر برنده و جدایی کننده، از یکدیگر جدا شده
کوچنده
زجر کردن
هم ستیزی هم تاشگی با هم نزاع کردن با همس ستیزیدن مشاجره کردن، کشمکش مشاجره
اندوهناک نمودن خود را
هم نکوهی نکوهیدن
تاختن به هم بانبوه در آمدن ناگاه آمدن در تاختن هجوم بردن حمله کردن بیکدیگر، هجوم یورش، جمع تهاجمات
بر یکدیگر دعوی باطل کردن، معاوضه جنس با جنس بین دو کشور
مردار خوار از مرغان
هجوم آوردن، یورش و حمله بردن
مشاجره کردن، با هم نزاع کردن، با یکدیگر خلاف و کشمکش کردن
کسی که از جایی به جایی رود و از زمینی به زمینی هجرت نماید، مفارقت کننده از خانه و اقربا یعنی مسافر، آنکه از وطن خود هجرت کند و در جائی دیگر مسکن گیرد
عمل دو شخص یا دو دولت که طلب ها و وام هایی را که به یکدیگر دارند برابر و پابه پا کنند و پول نقد به هم ندهند، داد و ستد جنسی و معاوضۀ جنس باجنس بین دو کشور به طور برابر که پولی به یکدیگر ندهند، پایاپای، بر یکدیگر دعوی باطل کردن، دعوی کردن دو تن نسبت به یکدیگر که نتیجۀ آن برابر باشد و ادعای هر دو طرف باطل و ساقط شود، گواهی همدیگر را تکذیب کردن
کسی که از شهر یا وطن خود به شهر یا کشور دیگر برود و در آنجا سکنی گزیند، هجرت کننده
Migrant, Migrator
migrante
migrant
мигрант
мігрант
migrant
Migrant
migrante
migrant
migrante
प्रवासी
অভিবাসী
migran