- تنگدست
- فقیر
معنی تنگدست - جستجوی لغت در جدول جو
- تنگدست
- تهیدست فقیر بی چیز
- تنگدست ((~. دَ))
- کنایه از تهی دست، فقیر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیچیزی تهیدستی
بی چیزی، تهیدستی، فقر، ناتوانی
فقیر، تهیدست، مفلس
فقیر، بی چیز، تهیدست، خسیس
بی بضاعت، فقیر
سلامت، سالم
تنگدست، درویش، فقیر
جلد چست چالاک زرنگ، ماهر حاذق، نیرنگ باز شعبده گر مشعبد حقه باز
سالم و بی مرض و توانا سلامت و قوی
اندوهگینی افسردگی غمگینی
چرب دست، سبک دست، چابک، ماهر
آنکه دستش در کار کردن کند باشد
دارای بدن سالم و فاقد بیماری و ناخوشی
فلزی خاکستری بسیار سخت و دیرگداز که مفتول های آن در مقابل کشش و حرارت مقاومت بسیار دارد، آلیاژهای آن به واسطۀ سختی و استحکام اهمیت بسیار در صنعت دارد، ولفرام
افسردگی، اندوهگینی
شخص چابک و چالاک و ماهر
صورت تصویر تمثال، مجسمه، پیکر جثه، کالبد قالب
درختی ازتیره عنابها که خواص عمومی و دارویی تیره خود را دارد و چهار فراخ و از این گیاه تاکنون در جنگلهای شمالی ایران شناخته شده است. گونه های مختلف این گیاه در جنگلهای شمال و خراسان و استپ های اطراف تهران نیز میروید. میوه گیاه مذکور در تداوی بعنوان مسهل مصرف میشود ارجنگ شال چس شغال چس قره میخ قره زله گیزی
اندوهگین، افسرده
چارپایی (اسب استر خر) که هر دو زانویش از یکدیگر جدا و دور مانده باشد و مهره های زانویش نزدیک و به هم پیوسته چنانکه بهنگام راه رفتن بر هم ساید دستهای وی را سگدست گویند، میله ای فلزی و محکم که رابط بین فرمان می گردد به وسیله چرخ دنده یی اهرم فرمان به حرکت می آید اهرم فرمان حرکت را به وسیله میل سگدست منتقل میکند و سگدست نیز مستقیما چرخ را به راست یا چپ منحرف می نماید
زرنگ، ماهر، چست وچابک، کسی که چیزی را به آسانی و به سرعت برباید، نیرنگ باز، شعبده باز
صورت تصویر تمثال، مجسمه، پیکر جثه، کالبد قالب