جدول جو
جدول جو

معنی تنگان - جستجوی لغت در جدول جو

تنگان
طبق چوبی، تبوک
تصویری از تنگان
تصویر تنگان
فرهنگ فارسی عمید
تنگان
طبق چوبی تبوک
تصویری از تنگان
تصویر تنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تنگان((تَ))
طبق چوبی
تصویری از تنگان
تصویر تنگان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شنگان
تصویر شنگان
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه و از بزرگان ایرانی در زمان یزگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پنگان
تصویر پنگان
پیالۀ مسی که ته آن سوراخ دارد و دهقانان سابقاً موقعی که می خواستند آب قنات یا رودخانه را میان خود تقسیم کنند آن را مقیاس قرار می دادند به این طریق که پنگان را میان تغاری پر از آب می گذاشتند تا کم کم پر شود و مدتی را که پنگان پر آب می شد یک پنگان می گفتند، ساعت آبی که در قدیم با آن ساعت های شب و روز را معین می کردند، پنگان، پنگ، سرچه، فنجان برای مثال در جهانی چه بایدت بودن / که به پنگان توانش پیمودن (سنائی - ۱۴۷)، کاسه، طاس، پیاله، برای مثال این چه خیمه ست این که گویی پرگهر دریاستی / یا هزاران شمع در پنگان از میناستی (ناصرخسرو - ۲۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگاب
تصویر تنگاب
آبگوشت یا غذای آبدار دیگر که آب کم در آن ریخته باشند، آب کم عمق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگار
تصویر تنگار
بوراکس، ترکیب اسید بوریک و سود که در طب و صنعت برای ساختن شیشه و لعاب ظروف سفالی و لحیم کاری به کار می رود، تنکار، بورق، بورات دوسود، بورک، بوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنگان
تصویر ترنگان
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، بادرو، ترنجان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگنا
تصویر تنگنا
سختی، فشار، برای مثال خون خوری در چارمیخ تنگنا / در میان حبس و انجاس و عنا (مولوی - ۳۳۹)راه تنگ، تنگی، برای مثال در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ - ۴۵۸) جای تنگ، کوچۀ تنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنبان
تصویر تنبان
زیرجامه، شلوار، شلوار لیفه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
لنگنده، در حال لنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ تَ)
نام دیهی به کجور مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو ص 109 بخش انگلیسی). دهی از دهستان خیررود کنار بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 4هزارگزی خاوری نوشهر و دوهزارگزی جنوب راه شوسۀنوشهر به بابلسر. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریایی. دارای 130 تن سکنۀ شیعه و فارسی زبان. آب آن از رود خانه ماشلک و خیررود، محصول آنجا برنج و لبنیات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
طاسی باشد از مس و امثال آن که در بن آن یوراخ تنگی کنند بقدر زمانی معین یعنی چون آن طاس را بر روی آب ایستاده نهند بقدر آن زمان معین پر شود و به ته آب نشیند و بیشتر آبیاران و مزارعان دارند، ظرف آبی که در قدیم با آن پاسهاو ساعتهای شبانروز را معین میکرده اند ساعت آبی صندوق ساعت طاس ساعت بنکام، هر کاسه و طاس رویین و مسین را که ظرف طعام و یا آب باشد پنگان گویند کاس، تبوک سرطاس، جام زلفه اجانه انجانه، طشت تشت، ده برخ شبانروز (چه شبانروز را بده هنگام کرده اند)، یا پیروزه پنگان. آسمان نیلی پنگان. یا نیلی پنگان
فرهنگ لغت هوشیار
لنگنده، درحال لنگیدن: و بسیار خلق پیش او (عیسی) گرد شدند چیزی لنگان و چیزی پیسان وبعضی لال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگاب
تصویر تنگاب
کم عمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگین
تصویر تنگین
تنگ ضیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنیان
تصویر تنیان
جسمانیات، مادی و مادیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبان
تصویر تنبان
زیر جامه ازار، شلوار، شلوار چرمی کشتی گیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگنا
تصویر تنگنا
تنگی، جای تنگ، مضیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگنا
تصویر تنگنا
((تَ))
تنگی، ضیق، جای تنگ
فرهنگ فارسی معین
((پَ))
کاسه ای مسی که ته آن سوراخ داشت و دهقانان در گذشته از آن برای تعیین مدت زمان استفاده از آب چشمه یا قنات استفاده می کردند. به این طریق که این کاسه را روی ظرفی از آب قرار می دادند، مدت زمان پر شدن این کاسه، فرصت استفاده هر دهقان از آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبان
تصویر تنبان
((تُ))
زیر جامه، ازار، شلوار
تنبان کسی دو تا شدن: کنایه از پولدار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگان
تصویر زنگان
زنجان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گنگان
تصویر گنگان
ابکام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنگنا
تصویر تنگنا
محذوریت، مضیقه، اختناق، محدوده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
Lamely, Stumbling
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
faiblement, trébuchant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
mancando, cambaleante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
lahm, taumelnd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
kulawo, potykający się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
хромая , спотыкающийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
кульгаво , спотикаючийся
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
mank, struikelend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
débilmente, tambaleante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لنگان
تصویر لنگان
zoppicando, barcollante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی