- تنومندی
- تناوری جسامت، فربهی چاقی، پر زوری قوت
معنی تنومندی - جستجوی لغت در جدول جو
- تنومندی
- تنومند بودن، تناوری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناتناوری عدم جسامت، لاغری، بی زوری ناتوانی، نداشتن وسیله و آلت کار بازماندم زناتنومندی از کله داری و کمربندی. (نظامی)
توانا و تندرست
تناور، فربه، بلندبالا، کنایه از پرزور
آبرومندی
گناهکاری، بغضا (عربی) بغض شدید
باهنر بودن و آثار هنری به وجود آوردن
اشتغال به یکی از هنرهای زیبا، خلق آثار هنری، دارای اطلاعات و تجارب در رشته های مختلف فنون و علوم بودن، زیرکی حیله گری
بارداری، ثمر داشتن، تمتع
برومند بودن، بالغ بودن، رشید بودن، بارور بودن، خرم و شاداب بودن، کامیاب بودن، برخوردار بودن
Artistry
kunszt
мастерство
майстерність
kunstzinnigheid
Kunstfertigkeit
শিল্পকলার দক্ষতা
sanatkarlık
ustadi wa sanaa
אומנותיות
فنّيّةٌ
فنکارانہ مہارت