صاحب علم و عمل را گویند. (برهان). دارای علم و عمل. (ناظم الاطباء). در برهان گفته بمعنی صاحب علم و عمل است، و در فرهنگها نیافتم. (از انجمن آرا) (آنندراج)
صاحب علم و عمل را گویند. (برهان). دارای علم و عمل. (ناظم الاطباء). در برهان گفته بمعنی صاحب علم و عمل است، و در فرهنگها نیافتم. (از انجمن آرا) (آنندراج)
نام پادشاهی بوده و نام مردی. (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (از برهان). در فرهنگها نوشته اند که نام مردی و پادشاهی بوده زیاده معلوم نشد. (انجمن آرا) (آنندراج)
نام پادشاهی بوده و نام مردی. (فرهنگ جهانگیری) (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (از برهان). در فرهنگها نوشته اند که نام مردی و پادشاهی بوده زیاده معلوم نشد. (انجمن آرا) (آنندراج)
سن. یکی از دوازده حواری حضرت عیسی (ع) است که به دیرباوری مشهور و از جملۀ کسانی بود که هیچ چیز را باور نداشت مگر آنکه به نحوی در آن اطمینان حاصل می نمود، چنانکه این حواری بعثت حضرت عیسی را باور نکرد. (از لاروس). رجوع به توما شود
سن. یکی از دوازده حواری حضرت عیسی (ع) است که به دیرباوری مشهور و از جملۀ کسانی بود که هیچ چیز را باور نداشت مگر آنکه به نحوی در آن اطمینان حاصل می نمود، چنانکه این حواری بعثت حضرت عیسی را باور نکرد. (از لاروس). رجوع به توما شود
یا توتموزیس (1530- 1515 قبل از میلاد). اول از هیجدهمین سلالۀ سلاطین مصر قدیم است. او چند بار به سوریه لشکر کشید. (از لاروس). رجوع به سه مادۀ بعد شود در حالت نصبی و جری، شصت: فمن لم یستطع فاطعام ستین مسکیناً ذلک لتؤمنوا باﷲ و رسوله... (قرآن 4/58)
یا توتموزیس (1530- 1515 قبل از میلاد). اول از هیجدهمین سلالۀ سلاطین مصر قدیم است. او چند بار به سوریه لشکر کشید. (از لاروس). رجوع به سه مادۀ بعد شود در حالت نصبی و جری، شصت: فمن لم یستطع فاطعام ستین مسکیناً ذلک لتؤمنوا باﷲ و رسوله... (قرآن 4/58)
سوم از هیجدهمین سلالۀ سلاطین قدیم مصر و مشهورترین آنان است. وی هفده بار به سوریه لشکر کشید و فرمانروائی واقعی در سواحل فرات بوجود آورد. (از لاروس). رجوع به دو مادۀ قبل و مادۀ بعد و تاریخ ایران باستان ج 1 ص 688 و تاریخ کرد صص 47-48 و قاموس الاعلام ترکی شود دوم از سلالۀ هیجدهم پادشاهان قدیم مصر است و ساختمانهای کارناک را او بنا نهاد (1515- 1505 قبل از میلاد). (از لاروس). رجوع به مادۀ قبل و دو مادۀ بعد شود
سوم از هیجدهمین سلالۀ سلاطین قدیم مصر و مشهورترین آنان است. وی هفده بار به سوریه لشکر کشید و فرمانروائی واقعی در سواحل فرات بوجود آورد. (از لاروس). رجوع به دو مادۀ قبل و مادۀ بعد و تاریخ ایران باستان ج 1 ص 688 و تاریخ کرد صص 47-48 و قاموس الاعلام ترکی شود دوم از سلالۀ هیجدهم پادشاهان قدیم مصر است و ساختمانهای کارناک را او بنا نهاد (1515- 1505 قبل از میلاد). (از لاروس). رجوع به مادۀ قبل و دو مادۀ بعد شود
آرایش هوده که از وی درآویزند چون علاقه ها وجز آن. (منتهی الارب). آرایش هوده که بر آن علاقه های چند و جز آن بیاویزند. (ناظم الاطباء). آنچه برای زینت بر هودج آویزند. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
آرایش هوده که از وی درآویزند چون علاقه ها وجز آن. (منتهی الارب). آرایش هوده که بر آن علاقه های چند و جز آن بیاویزند. (ناظم الاطباء). آنچه برای زینت بر هودج آویزند. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
نوء. برخاستن به کوشش و مشقت تمام، بگرانی برخاستن: ناء بالحمل، گران و مائل گردانیدن کسی را: ناء به الحمل، منه قوله تعالی: ما ان مفاتحه لتنوء بالعصبه، ای لتنی ٔ العصبه بثقلها، افتادن از گرانباری: ناء فلان (از اضداد است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
نَوْء. برخاستن به کوشش و مشقت تمام، بگرانی برخاستن: ناء بالحمل، گران و مائل گردانیدن کسی را: ناء به الحمل، منه قوله تعالی: ما ان مفاتحه لتنوء بالعصبه، ای لتُنی ٔ العصبه بثقلها، افتادن از گرانباری: ناء فلان (از اضداد است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
معدوم الطاقه. (غیاث اللغات) (آنندراج). ناتوان. (آنندراج). کم حوصله و بسیار تند و سست و ناتوان. (ناظم الاطباء) : سپاهی عزب پیشۀ تنگتاب چو دیدند روی چنان بی نقاب. نظامی (از آنندراج)
معدوم الطاقه. (غیاث اللغات) (آنندراج). ناتوان. (آنندراج). کم حوصله و بسیار تند و سست و ناتوان. (ناظم الاطباء) : سپاهی عزب پیشۀ تنگتاب چو دیدند روی چنان بی نقاب. نظامی (از آنندراج)
سریعالسیر. سخت دونده. تیزتک: نشست از بر بارۀ تندتاز همی رفت و با او بسی رزمساز. فردوسی. همانگه پدید آمد از دشت باز سپهبد برانگیخت آن تندتاز. فردوسی. ، خشمناک و غضبناک و پر از خشم. (ناظم الاطباء). رجوع به تند شود
سریعالسیر. سخت دونده. تیزتک: نشست از بر بارۀ تندتاز همی رفت و با او بسی رزمساز. فردوسی. همانگه پدید آمد از دشت باز سپهبد برانگیخت آن تندتاز. فردوسی. ، خشمناک و غضبناک و پر از خشم. (ناظم الاطباء). رجوع به تند شود
از تون به معنی گلخن + تاب مخفف تابنده (از تافتن به معنی روشن کردن و مشتعل کردن) آنکه تون حمام را سوزاند، گرم شدن آب خزانه را، گلخن تاب، گلخنی، (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)
از تون به معنی گلخن + تاب مخفف تابنده (از تافتن به معنی روشن کردن و مشتعل کردن) آنکه تون حمام را سوزاند، گرم شدن آب خزانه را، گلخن تاب، گلخنی، (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)
جمع واژۀ تنوق: او را در مصاحبت خود به خوارزم آورد و انواع تنوقاتی که میان دو سلطان تواند بود به تقدیم رسانید. (جهانگشای جوینی). رجوع به تنوق و تنوق کردن شود
جَمعِ واژۀ تنوق: او را در مصاحبت خود به خوارزم آورد و انواع تنوقاتی که میان دو سلطان تواند بود به تقدیم رسانید. (جهانگشای جوینی). رجوع به تنوق و تنوق کردن شود
فروهشته. (از منتهی الارب) (از آنندراج). دود و جز آن که به سقف و از آن آویزان ماند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). - نواس العنکبوت، تار عنکبوت به سبب لرزان و مضطرب بودن آن. (از اقرب الموارد)
فروهشته. (از منتهی الارب) (از آنندراج). دود و جز آن که به سقف و از آن آویزان ماند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). - نواس العنکبوت، تار عنکبوت به سبب لرزان و مضطرب بودن آن. (از اقرب الموارد)