- تنمیه
- نمو دادن، بالیده کردن
معنی تنمیه - جستجوی لغت در جدول جو
- تنمیه
- نمو دادن، بالیده کردن، هیزم بر آتش نهادن و افروختن آتش، سخن چینی کردن
- تنمیه ((تَ مِ یِ))
- نمو دادن، افروختن آتش، رشد، نمو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوشمالی
نام نهادن، نامگذاری
کور کردن، نا بینا کردن
آگاه و هوشیار کردن
منی انداختن، پاداش دادن
گوالاندن بالنیدن پزامیدن (نمو دادن)
بزرگ داشتن
شیوایی سخن
آمیختن رنگ ها
سخن چینی
آکپوشی، ترفند پوشی
تند خویی در خشم افکندن
دور کردن
یک سو کردن
پاک کردن، پاکی و صافی
برکنار کردن، یک سو کردن
پوشیده ساختن معنی، معما گفتن، در ادبیات در فن بدیع بیان مطلبی به قلب و تصحیف و تبدیل کلمات یا بیان کردن مطلبی به شکل رمز و غوامض حساب که پس از تفکر و تعمق بسیار معنی آن کشف شود، نابینا کردن، کور کردن
هوشیار ساختن، آگاه کردن کسی بر امری، مجازاتی به منظور اصلاح و تربیت
نام نهادن، نامیدن، به نام خواندن، نام گذاری
کتاب را با خط خوب و جلد و نقش و نگار زینت دادن
بلند کردن، بزرگ داشتن، نام کسی را به نیکی بردن، ستودن
کسی را از عیب و آلایش دور کردن، پاک و بی آلایش دانستن، دور داشتن خود از عیب و آلایش و بدی
منمیه در فارسی مونث منمی گوالنده مونث منمی
((تَ یِ))
فرهنگ فارسی معین
پاک کردن، پاکیزه ساختن، لای روبی قنات و راه آب، وارد کردن داروی مایع به روده بزرگ از راه مقعد
اماله کردن، لای روبی کردن قنات و راه آب، پاک کردن، پاکیزه کردن
Castigation, Chastisement