- تنمر
- پلنگ خویی زشتخویی بر آشفتن مانند پلنگ شدنتند خویی نمودن
معنی تنمر - جستجوی لغت در جدول جو
- تنمر
- پلنگی نمودن، مثل پلنگ شدن، کنایه از تندخویی کردن، خشم کردن
- تنمر ((تَ نَ مُّ))
- مانند پلنگ شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خشمناک، زشتخو بد خو بد خلق، خشمگین خشمناک غضبناک جمع متنمرین
مانند پلنگ غرنده
بیزاری، کینه
گیاهی ازتیره شاه پسند که بصورت درخت یا درختچه میباشد. اصل آن از هندوستان و افریقای مرکزی است و در نواحی جنوبی ایران نیز یافت شود. برگش بیضوی کامل و سطح فوقانی پهنکش سبز رنگ و سطح تحتانی پهنک سفید است. پوست آن در تداوی بعنوان مدر مستعمل است
خجک دار (خجک خال) آلاپلنگی، ستور پیسه
خود نکوهی، بد پیمانی، ترساندن
کمر بستن، آستین بالا زدن، چابکی آستین بر زدن دامن برچیدن، آماده شدن، چابکی کردن
پوست ترنجیدگی
منگ برد بردن در منگیا (قمار)، زن بردن، زن فریفتن، مهتابکاری انجام کاری در مهتاب
تیر بی پیکان که بجای پیکان گرهی از چوب یا استخوان دارد
از واژه پارسی تنور تنورگر تنوری
محل نان پختن، محل طبخ نان است و آن خم مانند است
تند خویی در خشم افکندن
بلند شدن
نگریستن نگرش، چشمداشت
نصرانی شدن
گسستن ریسمان، پراکندن ریم (جراحت) پخش شدگی پخش بودن
بانگ رعد، صدا پیچیدن
ناشناختگی، پژواگنی ناشناس بودن خود را ناشناس نشان دادن ناشناس شدن، از حالی بحالت زشت و ناخوش در آمدندگرگون گشتن، ناشناختگی، جمع تنکرات
کندگی باز کاوی
نفرت و انزجار و رنجش
دگر رفتاری، خشمناکی، ترسانندگی
غده، توده ای از نسج غیر مادی در بدن
امیری کردن، مشورت کردن میری کردن چیره شدن خرما فروش خرما فروش. نیک نگریستن در نگرستن اندیشه کردن اندیشیدن، درنگ. ج: تاملات
خشم کردن
جای پختن نان در خانه یا دکان نانوایی
تیری که بر سر آن پیکان نباشد، تیر بی پیکان، تخمار، تکمار
به سرعت رفتن، گذشتن، با ناز و تکبر خرامیدن و رفتن، آمادۀ کاری شدن
بیزاری جستن، نفرت و کراهت داشتن، بیزار بودن، رمیدن