- تنقیه
- پاک کردن، پاکی و صافی
معنی تنقیه - جستجوی لغت در جدول جو
- تنقیه ((تَ یِ))
- پاک کردن، پاکیزه ساختن، لای روبی قنات و راه آب، وارد کردن داروی مایع به روده بزرگ از راه مقعد
- تنقیه
- اماله کردن، لای روبی کردن قنات و راه آب، پاک کردن، پاکیزه کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوشمالی
جشتک، گریبان، مادگی
آب نوشانی می نوشانی آب دادن سیراب ساختن
آگاه ساختن
آگاه و هوشیار کردن
بزرگ داشتن
نمو دادن، بالیده کردن
دور کردن
یک سو کردن
جا به جا شدن، شب چره دادن
پنده گذاری دیل گذاری
کم کردن
نقش کردن، نگاشتن
کند و کاو
رهانیدن
تمیز دادن عیوب و محاسن کلام
پاکیزه کردن
به شتاب واداشتن
کاوش، زمین کاوی
حفظ نمودن و نگاهداشتن
زبه جای گذاشتن، زنده بر جای گذاشتن گذاشتن بجا ماندن ماندن باقی گذاشتن
برکنار کردن، یک سو کردن
پاکیزه کردن، خالص کردن، اصلاح کردن و پاکیزه کردن کلام از عیب و نقص
انتقاد، تمیز دادن عیوب و محاسن کلام
هوشیار ساختن، آگاه کردن کسی بر امری، مجازاتی به منظور اصلاح و تربیت
بلند کردن، بزرگ داشتن، نام کسی را به نیکی بردن، ستودن
کسی را از عیب و آلایش دور کردن، پاک و بی آلایش دانستن، دور داشتن خود از عیب و آلایش و بدی
نمو دادن، بالیده کردن، هیزم بر آتش نهادن و افروختن آتش، سخن چینی کردن