- تنقاد
- صرافی کردن و جدا کردن پول سره از ناسره
معنی تنقاد - جستجوی لغت در جدول جو
- تنقاد ((تَ))
- جدا کردن پول سره از ناسره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تمیز دادن عیوب و محاسن کلام
کم کردن بهره کمی
انتقاد، تمیز دادن عیوب و محاسن کلام
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید
فرمان بر، فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید
خوشه
فرمانبردار خران فرمانبردار مطیع
به آوا خواندن یکدیگر را، رمیدن از یکدیگر، پراکنده شدن
سره یابی
منتقد آثار ادبی، جداکنندۀ خوب از بد، کسی که درم و دینار را وارسی کند و سره و ناسره را از هم جدا کند
خرده گیر به گزین، درمگزین کهبد، شبان گوسبندان کتک کتک گوسبند دست و پا کوتاه را گویند سهره فرنگی از پرندگان آنکه درم و دینار سره را از ناسره جدا کند، آنکه خوب و بد را از یکدیگر تمیز دهد: طبعی نقاد و ذهنی و قاد و نظمی سریع و خاطری مطیع داشت، منتقد
((نَ قّ))
فرهنگ فارسی معین
کسی که پول های سره را از ناسره جدا می کرد، کسی که نقاط ضعف یا قوت یک اثر ادبی یا هنری را مطرح می کند