- تنفس
- دم و بازدم
معنی تنفس - جستجوی لغت در جدول جو
- تنفس
- نفس زدن، دم بر زدن
- تنفس ((تَ نَ فُّ))
- نفس کشیدن، تفرج کردن، استراحت و تعطیل بین ساعت های درس و کار مجلس، انجمن یا دادگاه
- تنفس
- نفس کشیدن، دم زدن، جذب اکسیژن و دفع دی اکسیدکربن به وسیلۀ ریه
تنفس مصنوعی: در پزشکی حرکاتی که با دست یا به وسیلۀ اسباب به ریه های کسی که در اثر غرق شدن یا عارضۀ دیگری نفسش قطع شده باشد داده می شود تا هوا به ریه های او وارد شود و شروع به تنفس طبیعی بکند
- تنفس
- Breathiness, Respiration
- تنفس
- дыхание , дыхание
- تنفس
- Atmung, (DE) Atmung
- تنفس
- дихання , дихання
- تنفس
- oddychanie, (PL) oddychanie
- تنفس
- 呼吸 , 呼吸
- تنفس
- respiração, (PT) respiração
- تنفس
- respirazione, (IT) respirazione
- تنفس
- respiración, (ES) respiración
- تنفس
- respiration, (FR) respiration
- تنفس
- ademhaling, (NL) ademhaling
- تنفس
- การหายใจ , การหายใจ
- تنفس
- pernapasan, (ID) pernapasan
- تنفس
- تنفّسٌ ,
- تنفس
- श्वास , श्वसन
- تنفس
- נשימה , נְשִׁימָה
- تنفس
- 呼吸 , 呼吸
- تنفس
- 호흡 , 호흡
- تنفس
- nefes, (TR) solunum
- تنفس
- kupumua, (SW) kupumua
- تنفس
- শ্বাস প্রশ্বাস , শ্বাসপ্রশ্বাস
- تنفس
- سانس , سانس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هویشی منسوب به تنفس مربوط به تنفس: جهاز تنفس
نفس کش، جاندار، زنده
دم بر زننده، نفس کشنده
بیزاری، کینه
جمع نفس، بمعنی روح و ذات است و عالم انفسی مراد از عالم ارواح و عالم باطنی کنایه از عالم ظاهری و عالم اجسام گرانبهاتر، قیمتی تر گرانبهاتر، قیمتی تر
زن بی شرم
بر پهلو خفتن
پلید شدن، ناپاک شدن