جدول جو
جدول جو

معنی متنفس

متنفس((مُ تَ نَ فِّ))
نفس کشنده، نفس کش، جاندار، زنده، جمع متنفسین
تصویری از متنفس
تصویر متنفس
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متنفس

متنفس

متنفس
دم برزننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). نفس کشنده و نفس دار و جاندار و حیوان و کس. (ناظم الاطباء). نفس کش. زنده. جاندار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چهارجانب راه گریز مسدود و متنفسی را زنده نخواهند گذاشت. (مجمل التواریخ گلستانه ص 227). و رجوع به تنفس شود
لغت نامه دهخدا

متنفر

متنفر
نفرت دارنده، بیزار، گریزان، برای مِثال من آزموده ام این رنج و دیده این زحمت / ز ریسمان متنفر بُوَد گزیدۀ مار (سعدی۲ - ۶۴۸)
متنفر
فرهنگ فارسی عمید