- تنظر
- نگریستن نگرش، چشمداشت
معنی تنظر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیزاری، کینه
دیدگاه، نگرگاه
تلاق و تندی میان دو لب فرج زن
بهم نگریستن
از واژه پارسی تنور تنورگر تنوری
محل نان پختن، محل طبخ نان است و آن خم مانند است
پلنگ خویی زشتخویی بر آشفتن مانند پلنگ شدنتند خویی نمودن
همانندی
در رشته بودن، سامان یافتن
پاکی نمودن، پاکی جستن
به تامل نگریستن
نصرانی شدن
گسستن ریسمان، پراکندن ریم (جراحت) پخش شدگی پخش بودن
بانگ رعد، صدا پیچیدن
ناشناختگی، پژواگنی ناشناس بودن خود را ناشناس نشان دادن ناشناس شدن، از حالی بحالت زشت و ناخوش در آمدندگرگون گشتن، ناشناختگی، جمع تنکرات
کندگی باز کاوی
نفرت و انزجار و رنجش
دگر رفتاری، خشمناکی، ترسانندگی
به یکدیگر نظر کردن، به هم نگریستن، با هم در امری گفتگو و جدال کردن
جای پختن نان در خانه یا دکان نانوایی
بیزاری جستن، نفرت و کراهت داشتن، بیزار بودن، رمیدن
جای نگریستن و نظر انداختن، آنچه در برابر چشم واقع شود
پلنگی نمودن، مثل پلنگ شدن، کنایه از تندخویی کردن، خشم کردن
ناشناس بودن، خود را ناشناس نمودن، به حال زشت و ناخوش درآمدن
دید دیدگاه نگر گاه، چشم انداز محل نظر جای نگریستن جایی که بر آن نظر افتد، چشم. یا منظر چشم. مردمک مردم دیده