معنی تنکر
- تنکر
- ناشناس بودن، خود را ناشناس نمودن، به حال زشت و ناخوش درآمدن
واژههای مرتبط با تنکر
تنکر
- تنکر
- ناشناختگی، پژواگنی ناشناس بودن خود را ناشناس نشان دادن ناشناس شدن، از حالی بحالت زشت و ناخوش در آمدندگرگون گشتن، ناشناختگی، جمع تنکرات
تنکر
- تنکر
- ناشناس بودن، به حال زشت و ناخوش درآمدن
تندر
- تندر
- تن (فارسی) + در (عربی) آنکه بدنی سفید و درخشان چون در دارد
تشکر
- تشکر
- سپاسگزاری، سپاسمندی، سپاس
تذکر
- تذکر
- یادآوری، گوشزد
تنفر
- تنفر
- بیزاری، کینه
تفکر
- تفکر
- اندیشگری، اندیشه، پنداشت
تندر
- تندر
- رعد
انکر
- انکر
- منکرتر، ناشناخت تر، زشت تر
