- تنصر
- نصرانی شدن
معنی تنصر - جستجوی لغت در جدول جو
- تنصر ((تَ نَ صُّ))
- مسیحی شدن، نصرانی گردیدن، به کسی یاری رساندن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیزاری، کینه
آخشیج، بن پاره
بنیام انگشت چهارم از سوی شست پرده 15 از زبانزدهای خنیا (موسیقی)
انگشت کوچک دست انسان
فشردگی، پناه جویی
یکدیگر را یاری دادن
از واژه پارسی تنور تنورگر تنوری
محل نان پختن، محل طبخ نان است و آن خم مانند است
پلنگ خویی زشتخویی بر آشفتن مانند پلنگ شدنتند خویی نمودن
نگریستن نگرش، چشمداشت
ترسایاندن، یاری دادن نصرانی کردن مسیحی گردانیدن
از گناه بیزاری نمودن
پیشیاری پا کار بودن، پاکاراندن دپاکار کردن پاکاری خواستن (پاکاری خدمت)، دادیابی داد خواهی، نیمه گرفتن، کینه توزی
نیکی و نیکخواهی نمودن
برپای خاستن
گسستن ریسمان، پراکندن ریم (جراحت) پخش شدگی پخش بودن
بانگ رعد، صدا پیچیدن
ناشناختگی، پژواگنی ناشناس بودن خود را ناشناس نشان دادن ناشناس شدن، از حالی بحالت زشت و ناخوش در آمدندگرگون گشتن، ناشناختگی، جمع تنکرات
کندگی باز کاوی
نفرت و انزجار و رنجش
دگر رفتاری، خشمناکی، ترسانندگی
نیک نگریستن، تامل کردن
بینا شدن، نگریستن در چیزی، بینایی
جای پختن نان در خانه یا دکان نانوایی
یکدیگر را یاری دادن، به هم یاری کردن
بیزاری جستن، نفرت و کراهت داشتن، بیزار بودن، رمیدن
پلنگی نمودن، مثل پلنگ شدن، کنایه از تندخویی کردن، خشم کردن
انگشتی که بین انگشت وسطی و کوچک است، انگشت چهارم از طرف شست
ناشناس بودن، خود را ناشناس نمودن، به حال زشت و ناخوش درآمدن
انگشت کوچک دست یا پا، کلیک، انگشت کهین، کابلج، انگشتک، انگشت خنصر، کالوج
اصل و بنیاد، همت و قصد جسم بسیط و ماده، گوهر، جمع عناصر