جدول جو
جدول جو

معنی تنشیب - جستجوی لغت در جدول جو

تنشیب(تَ دَلْ لُ)
بسته کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گونه برگردانیدن، درآمدن در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنشیم در امری. (از اقرب الموارد) ، در کار بد شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنزیب
تصویر تنزیب
نوار نازک که روی زخم و جراحت می بندند، باند، پارچۀ سفید نخی نازک که از آن پیراهن می دوزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنشیف
تصویر تنشیف
خشک کردن آب یا رطوبت چیزی، خشک شدن شیر در پستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنشیط
تصویر تنشیط
به نشاط آوردن، شادمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ دَبْ بُ)
پوست از درخت بازکردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ذَ لُ)
به یک سو شدن. (زوزنی). برگشتن و یکسو شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکسو گردانیدن، لازم و متعدی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور گردانیدن چیزی. (از اقرب الموارد) ، برگشتن از راه، یقال: نکبه الطریق و نکب به الطریق و نکب به عن الطریق، ای عدل عنه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). نکبه الطریق و نکب به الطریق و نکب به عن الطریق، ای عدله عنه و نحاه . (اقرب الموارد) ، کمان در بازو کردن. (زوزنی). رجوع به تنکب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بسی در راههاگردیدن. (تاج المصادر بیهقی). در شهر گردیدن. (زوزنی). اندر شهرها بگشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). رفتن در جهان و در شهرها گشتن گریزان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیک واپژوهیدن از چیزی. (از تاج المصادربیهقی) (از زوزنی) (از اقرب الموارد). پژوهش. بررسیدن. وارسی کردن. کاوش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
سخت کوشیدن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت راندن شتر به جهت نوبت آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفتن تا که به آب نزدیک شوند. (از اقرب الموارد) ، مانده کردن و در مشقت انداختن سفر کسی را. یقال نحب السفر فلاناً، ای اجهده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَدَلْ لُ)
فا نشاط آوردن. (زوزنی) به نشاط آوردن و شادمانی نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). شادمان گردانیدن. (از اقرب الموارد). رجوع به تنشط شود، فربه کردن ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شتر ممنوع از چراگاه را به چراگاه روان کردن. (از اقرب الموارد) ، گره آسان بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گره زدن ریسمان یا گره آسان زدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بدندان گزیدن تیر را تا سختگی چوب آن معلوم گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بدندان گزیدن. (از اقرب الموارد) ، بدندان نشان کردن در تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بدندان نشان کردن چیزی را، پیر شدن اشتر. (از تاج المصادر بیهقی). پیر و کلانسال گردیدن ناقه، بیخ برآوردن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ دُ)
نیک پراکنده کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از آنندراج). گستردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فسون کردن و نشره نبشتن. (از منتهی الارب). فسون کردن و افسون نوشتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: نشر علیه الرقیه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جامۀ کوچکی باشد که در زیر قبا پوشند و ترکان ارخالق گویند. (برهان). ارخالق و جامه ای که در زیر قبا پوشند و بافتۀ پنبه ای نازک و سفیدی شبیه به ململ که در بنگاله بافند و تنزیب می نامند. (ناظم الاطباء). بافته ایست ریسمانی که از آن پیراهن کنند و در برهان گوید... (انجمن آرا). جامۀ کوچکی که ترکان ارخالق گویند، کذا فی البرهان. و در هندوستان جامه ایست بسیار باریک که در بلاد مشرق بافند. (آنندراج). در این زمان به پارچۀ پنبه ای گویند نازکتر از کرباس و متقال و ناشور. قسمی پارچۀ نخی باریک چشمه فراخ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ)
انبوب برآوردن گیاه و با انبوب شدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فروشدن آب به زمین، کم شیر گردیدن ناقه و دیر دوشیده شدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پست گردانیدن، برداشتن چیزی را و بر پای کردن، از اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: نصبت الخیل آذانها، ای رفعتها. (اقرب الموارد)، بدی آشکار کردن برای کسی، بهره (مند) گردانیدن مرکبی را، ستون ایستاده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، منصب و مقام دادن سلطان کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَلْ لُ)
بوی گوشت بگشتن. (تاج المصادر بیهقی). برگردیدن گوشت و بوی گرفتن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درشدن در کاری. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آغازکردن کاری را. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، در بدی شدن و درآویختن در آن، بلند گردانیدن ذکر کسی را، یقال: نشم اﷲ ذکره، زهانیدن زمین آب را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَلْ لُ)
ناشتا شکستن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: نشّل ضیفک (به صیغۀ امر) ، ای سلفه، ناشتاشکن بخوران مهمان خود را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَقْ قُ)
آلودن بچیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آمیختن زهر با طعام. (از اقرب الموارد) ، رنج رسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: قشبنی ریحه، یعنی آزار رساند مرا... (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، به بدی یاد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَلْ لُ)
به خرقه و مانند آن گرفتن آب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنشف شود، بانشافه شدن شتر. (آنندراج) (منتهی الارب). گاه پرشیر و گاه بدون شیر شدن پستان ناقه، واین حالت نزدیک نتاج دادن حیوان حادث شود. (از اقرب الموارد) ، باکفک شدن شیر شتر. (تاج المصادر بیهقی) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بسیار خوردن گوشت و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
گیاه تر رویانیدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقشیب
تصویر تقشیب
آلاییدن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاشیب
تصویر تاشیب
تباه کردن میان قوم برآغالاندن برانگیختن، در هم پیچاندن درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیب
تصویر تنقیب
کاوش، زمین کاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنکیب
تصویر تنکیب
بازگشتن بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنزیب
تصویر تنزیب
پیراهن، تن زیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسیب
تصویر تنسیب
همگریابی در دانش انگارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنشیر
تصویر تنشیر
پراکندن پخش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنشیط
تصویر تنشیط
شاداند ن شادمان کردن شادی انگیختن شاد کردن شادمان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنشیف
تصویر تنشیف
خشک کردن با آب یا رطوبت چیزی، خشک گردیدن شیر در پستان
فرهنگ لغت هوشیار
بر گماری، پایگاهاندن پایگاه دادن، سالاری دادن، فرودآوردن از واژگان دو پهلو، ستون نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنزیب
تصویر تنزیب
((تَ))
پارچه نخی نازک و سفید که از آن پیراهن دوزند، پارچه سفید نخی و نازک که روی زخم می گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنشیط
تصویر تنشیط
((تَ))
شادی کردن، شادمان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنشیف
تصویر تنشیف
((تَ))
خشک کردن آب یا رطوبت چیزی، خشک شدن شیر در پستان
فرهنگ فارسی معین
استقرار، نصب و راه اندازی، نصب
دیکشنری اردو به فارسی