- تنشز (تَ)
سخت گردیدن، آماده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
معنی تنشز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(تَ)
لغت نامه دهخدا
اخبار خواستن جهت دانستن و بیاد آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
(تَ)
لغت نامه دهخدا
نشاط کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شادمانی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شادی نمودن و به نشاط آوردن. (آنندراج) ، نیک رفتن اشتر (تاج المصادر بیهقی) و به نشاط رفتن ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رفتن ناقه. (آنندراج) ، درگذشتن از وادی و بیابان، سخت سیر گردیدن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیزرفتار گردیدن ناقه، برانگیخته و مهیای امری شدن. (از اقرب الموارد)
(تَ دَ دُ)
لغت نامه دهخدا
نعره زدن و گریه در سینه گردانیدن چندانکه بیهوشی نزدیک گردد، و انما یفعل ذلک تشوقاً او اسفاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: لاتعجلوا بتغطیه وجه المیت حتی ینشغ او یتنشغ. (اقرب الموارد)
(تَ دَکْ کُ)
لغت نامه دهخدا
آب و جز آن در خویشتن چیدن. (تاج المصادر بیهقی). در خویشتن چیدن. (زوزنی). بخود کشیدن حوض آب را و کاغذ سیاهی را و جامه خوی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به خرقه و مانند آن گرفتن آب رااز بدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به تنشیف شود
(مُ تَ نَشْ شِ)
لغت نامه دهخدا
سخت، آماده و مهیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنشز شود
(تَ)
لغت نامه دهخدا
آغاز کردن کاری را، نرمی کردن در علم خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
(تَ)
لغت نامه دهخدا
دم از بینی کشیدن و بوئیدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریختن آب در بینی. (از اقرب الموارد). رجوع به استنشاق شود
(تَ گِ)
لغت نامه دهخدا
نام درختی است که خارهای بسیار تیز دارد و گل آن مانند گل کاسنی باشد و آتش هیزمش بغایت تند و تیز بود. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی). بمعنی تنگس است. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). رجوع به تنگس شود
(تَ)
لغت نامه دهخدا
روایی خواستن و وعده وفا کردن جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به تحصیل این اموال و تنجز این اقوال معتمدان روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). هر دو به حضرت رسیدند و مراسم خدمت بجای آوردند و تنجز وعد و تأکید عقد نکاح مطالبت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 376) ، ستیهیدن به آشامیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
(تَ فَ لَ)
لغت نامه دهخدا
آماده شدن چیزی را. یقال: توشز للشر، یعنی آماده گردید بدی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
(تَ)
لغت نامه دهخدا
چاک و شکاف باشد. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). تنوزه. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تنوزه شود
مال توست برای توست، مال توست، برای توست
از انواع گیاهان
