جدول جو
جدول جو

معنی تنسته - جستجوی لغت در جدول جو

تنسته
بافته شده، تنیده، تفته، تفنه، تنته، تینه، تنه
تصویری از تنسته
تصویر تنسته
فرهنگ فارسی عمید
تنسته
(تَ نَ تَ /تِ)
بافتۀ عنکبوت را گویند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تنیدۀ عنکبوت. (فرهنگ رشیدی) :
همان سراچه وخرگه که اوج مه می سود
کنون حضیض نشین شد چو سایه در بن چاه
فراش بوقلمون شد یکی پلاس درشت
تتق تنستۀ آن عنکبوتک جولاه.
عمید لومکی (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تنسته
هر چیز نفیس تحفه نایاب
تصویری از تنسته
تصویر تنسته
فرهنگ لغت هوشیار
تنسته
((تَ نَ تَ یا تِ))
بافته عنکبوت
تصویری از تنسته
تصویر تنسته
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنته
تصویر تنته
بافته شده، تنیده، تفته، تفنه، تنسته، تینه، تنه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَ تَ / تِ)
گلیم ریشه دار و طرازدار. (ناظم الاطباء). قالیچه و سجادۀ ریشه دار و جز اینها. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 291 ب)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ تَ / تِ)
بیخ گیاهی است خوشبو که آن را عرب سعد و به فارسی مشکک نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ تَ / تِ)
مقصود ’آنسته’ است. و آن بیخ گیاهی باشد خوشبوی که بعربی سعد گویند. (برهان قاطع). و آنرا شمشاد نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). و رجوع به آنسته شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَفْ فُءْ)
راندن و بانگ برزدن شتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَفْ فُ)
فراموش کردن. (تاج المصادر بیهقی). فراموش گردانیدن چیزی مر کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). فراموش گردانیدن و سبب فراموش کردن شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ / سِ)
دلتنگ و آزرده و پریشان خاطر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ تِ)
زنبور سرخ باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ / تِ)
تنیده و پردۀ عنکبوت را گویند. (برهان) (آنندراج). پرده و تار وتنیدۀ عنکبوت. (ناظم الاطباء). جزء اول آن از تن (تنیدن). (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به تنسته شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنته
تصویر تنته
((تَ تِ))
پرده عنکبوت
فرهنگ فارسی معین
برای تو مال تو
فرهنگ گویش مازندرانی
تندتر
فرهنگ گویش مازندرانی