جدول جو
جدول جو

معنی تندور - جستجوی لغت در جدول جو

تندور
غرضی که از آسمان بگوش رسد آسمان غرش غرش ابر رعد
تصویری از تندور
تصویر تندور
فرهنگ لغت هوشیار
تندور
تندر، رعد، هر چیز غرّنده
تصویری از تندور
تصویر تندور
فرهنگ فارسی عمید
تندور
((تُ دُ))
رعد، آسمان غرش، تندر
تصویری از تندور
تصویر تندور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تندتر
تصویر تندتر
سریعتر
فرهنگ واژه فارسی سره
فرانسوی ملگیا الکل یا اترکه از عناصر فعال موادمعدنینباتی و حیوانی استخراج میشود. یا تنتورید. محلول ید و الکل که برای التیام زخم بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از آلتهای موسیقی ذوی الاوتار که دسته ای دراز و کاسه ای کوچک مانند سه تار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناور
تصویر تناور
قوی جثه تنومند و فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندیور
تصویر تندیور
برجهنده و رقصنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندرو
تصویر تندرو
چالاک و سریع السیر، زشت، ناخوش و خشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنتور
تصویر تنتور
محلول یک دارو در الکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناور
تصویر تناور
تنومند، فربه، قوی جثه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مندور
تصویر مندور
غمناک، اندوهگین، بدبخت، درمانده، خسیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندرو
تصویر تندرو
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، ترش روی، متربّد، دژبرو، عبّاس، عابس، بداغر، گره پیشانی، زوش، اخم رو، سخت رو، ترش رو، عبوس، بداخم، روترش، تیموک
بخیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندور
تصویر کندور
لاتینی تازی گشته شاهرخ کرکس آمریکایی
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که در سر سفره و میز بروی زانو گسترند تا چیزی از خوردنی بر دامن یا زمین نریزد سفره چرمین، سفره بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندور
تصویر مندور
بدبخت درمانده، اندوهناک غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندرو
تصویر تندرو
((تُ رُ))
آن که در حرکت و رفتن سریع باشد، بی باک، بی پروا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنتور
تصویر تنتور
((تَ))
الکل یا اتر که از عناصر فعال مواد معدنی، نباتی و حیوانی استخراج می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبور
تصویر تنبور
((تَ))
سازی است مانند سه تار دارای کاسه ای کوچک و دسته ای دراز، دنبره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناور
تصویر تناور
((تَ وَ))
تنومند، فربه، قوی جثه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مندور
تصویر مندور
((مَ))
فقیر، درمانده، بدبخت، خسیس
فرهنگ فارسی معین
از آلات موسیقی که دارای دستۀ دراز و کاسۀ کوچک شبیه سه تار می باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندرو
تصویر تندرو
مقابل کندرو، انسان یا حیوان یا وسیلۀ نقلیه ای که می تواند تند حرکت کند، تندرونده، تندرفتار، تیزرفتار، کنایه از بی باک، بی پروا، کنایه از افراطی، کسی که در وابستگی به عقیده ای تعصب دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندر
تصویر تندر
(دخترانه)
تن (فارسی) + در (عربی) آنکه بدنی سفید و درخشان چون در دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تندر
تصویر تندر
رعد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تدور
تصویر تدور
مدور بودن بودن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنور
تصویر تنور
محل نان پختن، محل طبخ نان است و آن خم مانند است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندر
تصویر تندر
بانگ رعد، صدا پیچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنور
تصویر تنور
جای پختن نان در خانه یا دکان نانوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندو
تصویر تندو
تنندو، عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند، تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندر
تصویر تندر
((تُ دَ))
رعد، آسمان غرش، تندور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنور
تصویر تنور
((تَ نَ وُّ))
روشن شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنور
تصویر تنور
((تَ نُّ))
نوره کشیدن، واجبی کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنور
تصویر تنور
((تَ))
محل پختن نان در خانه یا نانوایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تندر
تصویر تندر
رعد، هر چیز غرّنده
فرهنگ فارسی عمید