- تنبلی
- کیفیت و عمل تنبل. تن پروری بیکارگی کاهلی، اهمال مسامحه
معنی تنبلی - جستجوی لغت در جدول جو
- تنبلی
- تنبل بودن، بیکارگی و تن پروری
- تنبلی
- Laziness, Idleness, Indolence, Slothfulness
- تنبلی
- праздность , леность , лень , ленивость
- تنبلی
- Müßiggang, Trägheit, Faulheit
- تنبلی
- лінь , лінь
- تنبلی
- bezczynność, lenistwo
- تنبلی
- ociosidade, indolência, preguiça
- تنبلی
- ozio, indolenza, pigrizia
- تنبلی
- ociosidad, indolencia, pereza
- تنبلی
- oisiveté, indolence, paresse
- تنبلی
- luiheid, traagheid
- تنبلی
- ความเกียจคร้าน , ความเกียจคร้าน , ความขี้เกียจ , ความเกียจคร้าน
- تنبلی
- kemalasan
- تنبلی
- आलस्य , आलस्य
- تنبلی
- עַצְלוּת , עַצְלוּת , עצלנות , עַצלָנוּת
- تنبلی
- 게으름 , 나태함 , 나태함
- تنبلی
- tembellik
- تنبلی
- আলস্য , আলস্য , অলসতা
- تنبلی
- کاہلی , سستی , کاہلی , سستی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بار کوچکی که بر بار بزرگ نهند و گاه بر بالای چار وانهند و بر روی آن سوار شوند، یک لنگ بار عدل
تملیت، سر بار، یک لنگه از بار، بار کوچکی که بر پشت استر یا الاغ بگذارند و بر آن سوار شوند
((تَ بَ))
فرهنگ فارسی معین
بار کوچکی که بر بار بزرگ بندند و گاه بر بالای چاروا نهند و بر روی آن سوار شوند، یک لنگ بار، عدل
منسوب بفرقه حنبلیه
یکی از چهار مذهب اهل سنت که اساس آن اجتناب از قیاس، تاویل و بدعت است، این مذهب با استیلای طایفۀ وهابی به صورتی تازه در حجاز رواج یافت، هر یک از پیروان این مذهب
کاهلی بیکاری. بی اعتقادی انکار: (بدرگی و منبلی و حرص و آز چون کنی پنهان به شید ای مکر ساز،) (مثنوی. نیک. 39: 3)
بی اعتقادی، برای مثال بدرگی و منبلی و حرص و آز / چون کنی پنهان به شید ای مکرساز (مولوی - ۳۶۱)
کاهل
کاهل و بیکار و هیچ کاره مکر و حیله، نیرنگ و فریب
مکر، حیله، فریب، چاره، گول، ستاوه، ترفند، خدعه، کلک، شید، ریو، دستان، اشکیل، کید، قلّاشی، دلام، نیرنگ، غدر، احتیال، شکیل، گربه شانی، دغلی، نارو، حقّه، ترب، تزویر، روغان، خاتوله، دویل
جادو، افسون،برای مثال نیست را هست کند تنبل اوی / هست را نیست کند فرهستش (ابونصر مرغزی - شاعران بی دیوان - ۲۷۱)
جادو، افسون،