جدول جو
جدول جو

معنی تنبلیت

تنبلیت((تَ بَ))
بار کوچکی که بر بار بزرگ بندند و گاه بر بالای چاروا نهند و بر روی آن سوار شوند، یک لنگ بار، عدل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تنبلیت

تنبلیت

تنبلیت
بار کوچکی که بر بار بزرگ نهند و گاه بر بالای چار وانهند و بر روی آن سوار شوند، یک لنگ بار عدل
فرهنگ لغت هوشیار

تنبلیت

تنبلیت
تملیت، سر بار، یک لنگه از بار، بار کوچکی که بر پشت استر یا الاغ بگذارند و بر آن سوار شوند
تنبلیت
فرهنگ فارسی عمید

تنبلیت

تنبلیت
بار اندک بود که بر زبر بار بزرگ ببندند و آن راتملیت نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). همان تملیت است. (شرفنامۀ منیری) ، در بعضی فرهنگها تنگ بار مرقوم است. (فرهنگ جهانگیری). همان تملیت است بهر دو معنی. (فرهنگ رشیدی). رجوع به تملیت شود
لغت نامه دهخدا

شنبلیت

شنبلیت
گیاهی است از تیره سوسنی ها جزو دسته سورنجانها که دارای پیازهای تخم مرغی شکل باندازه شاه بلوط می باشد، پوست پیازها قهوه یی رنگ و مغزش سفید و شیرین مزه است. کاسبرگهای این گیاه از گلبرگها بزرگترند و مادگی دارای سه شاخه است و گلهایش منفردند. پیازهای شنبلید در تداوی به عنوان مدر و ضد نقرس به کار می رفته اند سورنجان مصری اصابع مصری شقلیل حافر المهر قولون طیر ناغی اکنه عکنه عقنه فعطله قلب الارض مخمور چیچکی شنبلیت
فرهنگ لغت هوشیار

شنبلیت

شنبلیت
شنبلید. شنبلیله. شملید. شملیز. تخمی است که محلل نفخ باشد و گل آن زردرنگ است و شبیه به بهارنارنج و بوی تیزی دارد. بوییدن آن دفع درد سر کند و آن را گل راه رو گویند، چه بیشتر در سر راهها روید. (برهان). شنبلیله. اسم فارسی حلبه است. (فهرست مخزن الادویه). گل زرد حلبه که شملید نیز گویند. اسم فارسی حلبه است که به یونانی فریفه نامند. (فهرست مخزن الادویه). شنبلیت و شنبلید، گل زرد حلبه که شملید نیز گویند و بعضی گفته اند شنبلیت گل سورنجان است که زرد می باشد و شنبلید گل حلبه و شنبلیله نیزگفته اند. (رشیدی) (سروری). و رجوع به شنبلید شود
لغت نامه دهخدا

تنبلی

تنبلی
کیفیت و عمل تنبل. تن پروری بیکارگی کاهلی، اهمال مسامحه
تنبلی
فرهنگ لغت هوشیار