جدول جو
جدول جو

معنی تناطی - جستجوی لغت در جدول جو

تناطی(تَ خَنْ نُ)
بهم پیشی گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسابق. (اقرب الموارد) ، مروسیدن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمرس. (اقرب الموارد) ، فراگرفتن سخن و بهم کشیدن آن را. یقال: تناطی الکلام، اذا تعاطاه و تجاذبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناهی
تصویر تناهی
به نهایت رسیدن، پایان یافتن، بازایستادن و بس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناصی
تصویر تناصی
در جنگ و زد و خورد پیشانی یا موی پیشانی یکدیگر را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنانی
تصویر تنانی
جسمانی، مربوط به جسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناجی
تصویر تناجی
راز گفتن، با هم راز گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن، با هم تباین داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاطی
تصویر تعاطی
با یکدیگر در امری خوض و مشورت کردن، به کاری پرداختن، چیزی به هم دادن، داد و ستد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ خَوْ وُ)
یکدیگر را نیست کردن. (زوزنی). یکدیگر را راندن. (مجمل اللغه). باهم منافی گردیدن و یکدیگر را نفی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هم دیگر را نیست کردن. (آنندراج). تباین و تدافع: و جیران تنافوا فی المعانی، ای خالف بعضهم بعضاً فی اوصاف المحموده. (اقرب الموارد). اجتماع دو چیز در مکان واحد و زمان واحد چنانکه سیاهی و سفیدی و وجود وعدم. (از تعریفات جرجانی) : و تضاد و تنافی از مزاج طبایع اربعه برخیزد. (سندبادنامه ص 343)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
همدیگر پیشی گرفتن و برهم چیره شدن: تناغی القوم، تباروا و تغالبوا. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
خبر کشتگان گفتن تا یکدیگر را برانگیزند بر جنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اتصل خبر هلکه بعشیرته فتناعوه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَ ذُ)
تقاول. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَ ذُ)
باهم سرون زدن قچقار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکدیگر را سرو زدن. (زوزنی) ، یکدیگر را فاکوفتن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَنْ نُ)
موی پیشانی یکدیگر گرفتن قوم در خصومت. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، تقرب و تقابل طلح و سیال (دو نوع گیاه) چنانکه این بر آن و آن بر این درآید با وزش باد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ جَ)
بدست گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تناول. (اقرب الموارد) ، بناحق گرفتن چیزی را، همدیگر نبرد کردن در گرفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بر سر انگشتان پای استاده دست بسوی چیزی دراز کردن، خوض کردن در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دلیری کردن، مرتکب کاری شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کار نیکو و گزیده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مأخوذ از عربی، سپردن بیکدیگر و به همدیگر دادن و عطا کردن. (ناظم الاطباء). بیکدیگر دادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) : تعاطی افکار. تعاطی اقداح
لغت نامه دهخدا
(تَ خَمْ مُ)
فراموش کردن. (زوزنی). فراموش نمودن. (زوزنی) (آنندراج). فراموش گردانیدن کسی را. یقال: تناسه الشی ٔ، ای انساه ایاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به تناس. مبتلی به تناس. خداوند علت فتق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراهم آمدن مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکدیگر را آواز دادن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از آنندراج). همدیگر را خواندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بهم در انجمن نشستن. (زوزنی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یوم التنادی، روز قیامت. و قری ٔ التناد بتشدید الدال. (از اقرب الموارد) (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به تناد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَلْ لُ)
با یکدیگر راز گفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). باهم راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به معنی جسمانی باشد چه تن بمعنی جسم هم آمده است. (برهان). بمعنی جسمانی، آنچه منسوب به جسم باشد مثل حواس عشره و قوای دیگر. (انجمن آرا) (آنندراج). جسمانی. (ناظم الاطباء). از تن +آن (جمع) + ی (نسبت) منسوب به کلمه جمع، نظیر خسروانی (و در تازی: غضایری و جزایری). (حاشیۀ برهان چ معین).
- تنانی در یابنده، حواس خمسۀ ظاهری و حواس خمسۀ باطنی را گویند. (انجمن آرا). حواس پنجگانه ظاهری و باطنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یاد آوردن باهم چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
جماعتی از مردم طبرستان که ظاهراً اجدادشان بیع و شرای گندم داشتند. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
منسوب به حناط. گندم فروش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بایع حنطه. (اقرب الموارد) ، غله فروش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با هم پیشی گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دلتنگ از غلبۀ حریف. (ناظم الاطباء) ، مشغول به تعاطی و رد و بدل کلام. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناطی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تناجی
تصویر تناجی
همرازی با هم راز گفتن، با هم راز گفتن با یکدیگر راز کردن، سرگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنادی
تصویر تنادی
همدیگر را خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناهی
تصویر تناهی
بغایت رسیدن، بپایان رسیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
به زور گرفتن به نارواگرفتن، دست درازی، سپردن، سکالش رایخواهی، همرایی، دادو ستد -1 با هم درامری خوض و مشورت کردن فرا گرفتن امری را بکاری پرداختن، چیزی بیکدیگر دادن سپردن عطاکردن، دادوستدکردن، فراگیری (امری)، عطا، داد و ستد، جمع تعاطیات. یا تعاطی افکار. مبادله اندیشه ها و مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناجی
تصویر تناجی
((تَ))
با هم راز گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناصی
تصویر تناصی
((تَ))
موی پیشانی همدیگر را گرفتن در جنگ و درگیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
((تَ))
با هم مخالف شدن، یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناهی
تصویر تناهی
((تَ))
به پایان رسیدن، به نهایت رسیدن، بازایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاطی
تصویر تعاطی
((تَ))
با هم در امری مشورت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنادی
تصویر تنادی
((تَ))
یکدیگر را ندا کردن، هم را خواندن
فرهنگ فارسی معین