- تناسان
- آسوده مرفه، تندرست سالم، تن پرور خوشگذران تن آسا
معنی تناسان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنطور
تفاوت
جمع بنا، رمن ساختگی والاد گران
تعریف
مشرق مقابل بابل مغرب، نغمه ایست از موسیقی قدیم
جمع تنجس
جمع تنین، اژدهاها
جمع تنافس
منسوب و مربوط به تناسل: آلات تناسلی امراض تناسلی
کسی که قابل به تناسخ ارواح است معتقد به تناسخ
جمع تناسخ
مشابهتها و مناسبتها
آسوده مرفه، تندرست سالم، تن پرور خوشگذران تن آسا
جنابه همزادان تثنیه توام. دو همزاد، دو همراه دو قرین
سال قحط و امساک باران
جمع تنفس
توانستن
جمع تحسین
هندی نام گروهی از درویشان هندو
همچون سنگ سنگ مانند
خواننده، نوازنده، آهنگ ساز
نارس، خام، کنایه از ناتمام
سخن دروغ، گفتار بیهوده، خلاف
ترسان، بیمناک، در حال ترس و بیم
تندرست، سالم، راحت طلب، تنبل، در آسایش، راحت، برای مثال سرای سپنجی بدین سان بود / یکی خوار و دیگر تن آسان بود (فردوسی - ۱/۲۱۶)
توانستن، از عهدۀ انجام دادن کاری برآمدن، قدرت بر کاری داشتن، توانا بودن، توانایی داشتن، یارستن
طیلسان، نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند و شبیه شنل که خواص، مشایخ یا زردشتیان بر دوش می انداختند، طالسان
فلزی خاکستری بسیار سخت و دیرگداز که مفتول های آن در مقابل کشش و حرارت مقاومت بسیار دارد، آلیاژهای آن به واسطۀ سختی و استحکام اهمیت بسیار در صنعت دارد، ولفرام
آهنگ ساز
در کنار گرفتن: دست بگشاد و کنار انش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت. (مثنوی)
جمع متماس، پیوندندگان تثینه متماس: دو چیز که بهم پیوندند، دو امری باشند که ذاتهای آنها در وضع مختلف باشند و اطرافشان در وضع متحد و چون ذاتهای آنها با این حال در وضع متحد باشند متداخلان اند
آنکه نمی رساند، آنکه نمی رسد نرسیده نامتصل: چو نیکی فزایی بروی خسان بود مزد آن سوی تو نارسان. (شا. لغ)، ناتمام ناقص، نااستوار نارسا: گفت: من گفتم که عهد آن خسان خام باشد خام و زشت و نارسان. (مثنوی. لغ)