جدول جو
جدول جو

معنی تنازق - جستجوی لغت در جدول جو

تنازق
(تَ)
یکدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشاتم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تنازق
یکدیگر را دشنام دادن
تصویری از تنازق
تصویر تنازق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناز
تصویر تناز
(دخترانه)
نام مادر لهراسب پادشاه کیانی و دختر آرش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تناسق
تصویر تناسق
با هم نظم و ترتیب یافتن و منظم و آراسته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنازع
تصویر تنازع
با هم نزاع کردن، با یکدیگر کشمکش و ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنازل
تصویر تنازل
فرود آمدن، با هم پیکار کردن، فروتنی و کناره گیری از مقام
فرهنگ فارسی عمید
(تَ خَ ذُ)
تقاول. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
یکدیگر را دشنام دهنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنازق شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکدیگر را لقب نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنابز. (اقرب الموارد). رجوع به تنابز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خصومت کردن دو گروه باهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تخاصم در چیزی. (از اقرب الموارد). با یکدیگر خصومت کردن. (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، اختلاف. (اقرب الموارد) : و این مسئله در میان علمای اوائل در تنازع است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 289). و کس را در اختلاف مذاهب و تنازع مناصب مجال نماند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 436) ، از همدیگر گرفتن چیزی را. (منتهی الارب). از همدیگر گرفتن چیزی. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تناول و تجاذب چیزی. (از اقرب الموارد) ، جام از یکدیگر گرفتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تعاطی جام. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح نحو) نزد نحویان عبارت است از توجه دو عامل یا بیشتر بسوی معمول واحد به اختلاف جهت یا به اتحاد جهت... (از کشاف اصطلاحات الفنون). و تنازع کنند باهم دوفعل باسم ظاهر که بعد آنها باشددر فاعلیت چون ضربنی واکرمنی زید، یا در مفعولیت چون ضربت و اکرمت زیدا یا در فاعلیت و مفعولیت یعنی یکی فاعل را خواهد و دیگر مفعول را. مثل ضربت واکرمنی زید. پس مختار بصریین اعمال فعل ثانی است به جهت قرب او و فعل اول اگر اقتضای فاعل کند در صورت موافق اسم ظاهر در فعل مفرد ضمیر مستتر فرض کند و در غیر آن ضمیر بارز چنانچه ضربنی و اکرمت زیدا و ضربانی واکرمت الزیدین. اگرچه در این صورت اضمار قبل الذکر لازم می آید لیکن نزد بصریین تنازع در فاعل جایز است و اگر اول مفعول را خواهد ضمیر مفعول را حذف کنند، بشرطی که آن هر دو فاعل از افعال قلوب نباشند. چنانکه ضربت و اکرمت زیداً، یعنی، زدم او را و گرامی کردم زید را، تا اضمار قبل الذکر لازم نیاید در مفعول. و کسائی خلاف بصریین اضمار فاعل و فعل اولی روا ندارد بخوف اضمار قبل الذکر، بلکه حذف می کند ضمیر فاعل را از فعل اول و قرار اعمال فعل ثانی روا نداشته بوقت خواستن فعل اول فاعل را برای خوف حذف فاعل باضمار قبل الذکر واین هر دو ممنوع است و مختار کوفیین اعمال فعل اول است به جهت سبقت آن فقط تنصیف دو نیم کردن چیزی را واز هم نصف نصف کردن. (از کنز، بنقل غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
باهم کشش و پیکار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تنازل القوم، نزلوا عن ابلهم الی خیلهم فتضاربوا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَمْ مُ)
با یکدیگر منتظم و آراسته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنسق. انتساق. انتظام بعض چیز با بعضی دیگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تازق
تصویر تازق
تنگ شدن سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنازع
تصویر تنازع
خصومت کردن دو گروه با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنازل
تصویر تنازل
فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسق
تصویر تناسق
هم آراستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنازع
تصویر تنازع
((تَ زُ))
با یکدیگر پیکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناسق
تصویر تناسق
((تَ سُ))
نظم و ترتیب یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنازل
تصویر تنازل
((ت زُ))
پیکار کردن، فرود آمدن، استعفا کردن، فروتنی کردن
فرهنگ فارسی معین
دعوا، ستیز، کشمکش، منازعه، نزاع، باهم پیکار کردن، باهم ستیز کردن، باهم نزاع کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد