جمع واژۀ تن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو لشکر بیامد ز دشت نبرد تنان پر ز خون و سران پر ز گرد. فردوسی. فراوان تنان زینهاری شدند فراوان به دژها حصاری شدند. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تن شود
جَمعِ واژۀ تن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو لشکر بیامد ز دشت نبرد تنان پر ز خون و سران پر ز گرد. فردوسی. فراوان تنان زینهاری شدند فراوان به دژها حصاری شدند. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تن شود
برانگیخته شدن گروهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : و لاتحاثون علی طعام المسکین، ای لاتحاضون. (منتهی الارب) (آنندراج) ، برانگیختن بعضی مر بعضی را بر کاری. (ناظم الاطباء)
برانگیخته شدن گروهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : و لاتحاثون علی طعام المسکین، ای لاتحاضون. (منتهی الارب) (آنندراج) ، برانگیختن بعضی مر بعضی را بر کاری. (ناظم الاطباء)
ماده از انسان، بزرگ باشد یا کوچک، دختر باشد یا زن. (ناظم الاطباء). زنان. مادگان: از تو نوشند از ذکور و از اناث بی دریغی در عطایا مستغاث. مولوی. - اناثاً و ذکوراً، خواه زن و خواه مرد و خواه دختر و خواه پسر. (ناظم الاطباء). - اناث و ذکور، زنان و مردان. (آنندراج) : برّ تو بر تن وضیع و شریف مهر تو در دل اناث و ذکور. مسعودسعد. و رجوع به مادۀ بعد شود
ماده از انسان، بزرگ باشد یا کوچک، دختر باشد یا زن. (ناظم الاطباء). زنان. مادگان: از تو نوشند از ذکور و از اناث بی دریغی در عطایا مستغاث. مولوی. - اناثاً و ذکوراً، خواه زن و خواه مرد و خواه دختر و خواه پسر. (ناظم الاطباء). - اناث و ذکور، زنان و مردان. (آنندراج) : برّ تو بر تن وضیع و شریف مهر تو در دل اناث و ذکور. مسعودسعد. و رجوع به مادۀ بعد شود
پراکنده گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از هم پاشیده شدن. (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تساقط. (اقرب الموارد). فروافتادن. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، نزد پزشکان ریختن موی باشد بر اثر ضعف نیروی روییدن از پس بیماریهای طولانی که بخارهایی که باعث روییدن موی است کم می گردد یا بکلی زایل می شود. و یا بواسطۀ تقلیل غذا یا به سبب آنکه در طول بیماری مریض از مداومت مرض خسته و از تدبیر و حفظ و مراعات توجه موی خویش عاجز گشته اندک اندک مویها آغاز ریختن می کند و فرق بین تناثر و تمرط آن است که تناثر بطور تفرقه و تمرط یکجا و مجموع سر را عارض شود. (از بحر الجواهر، به نقل از کشاف اصطلاحات الفنون) ، بیمار شدن مردم و مردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پراکنده گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از هم پاشیده شدن. (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تساقط. (اقرب الموارد). فروافتادن. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، نزد پزشکان ریختن موی باشد بر اثر ضعف نیروی روییدن از پس بیماریهای طولانی که بخارهایی که باعث روییدن موی است کم می گردد یا بکلی زایل می شود. و یا بواسطۀ تقلیل غذا یا به سبب آنکه در طول بیماری مریض از مداومت مرض خسته و از تدبیر و حفظ و مراعات توجه موی خویش عاجز گشته اندک اندک مویها آغاز ریختن می کند و فرق بین تناثر و تمرط آن است که تناثر بطور تفرقه و تمرط یکجا و مجموع سر را عارض شود. (از بحر الجواهر، به نقل از کشاف اصطلاحات الفنون) ، بیمار شدن مردم و مردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)