جدول جو
جدول جو

معنی تناث - جستجوی لغت در جدول جو

تناث
(تَ)
فاش شدن اسرار و ظاهر کردن آنها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناز
تصویر تناز
(دخترانه)
نام مادر لهراسب پادشاه کیانی و دختر آرش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اناث
تصویر اناث
انثی ها، ماده ها، زن ها، جمع واژۀ انثی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناثر
تصویر تناثر
پراکنده گشتن، بیمار شدن و مردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
ستاره های انثی ̍. (ناظم الاطباء). ستاره های خرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چو لشکر بیامد ز دشت نبرد
تنان پر ز خون و سران پر ز گرد.
فردوسی.
فراوان تنان زینهاری شدند
فراوان به دژها حصاری شدند.
اسدی (گرشاسب نامه).
رجوع به تن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در حال تنیدن. تننده:
می تند گرد سرای و در تو غنده کنون
باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان.
کسائی
لغت نامه دهخدا
(تِنْ نا)
مثنی تن ّ. (منتهی الارب) ، یقال: فلان تن فلان و هما تنان. (از ناظم الاطباء). رجوع به تن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
باز کاویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبحث. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
دلداری کردن و مهربانی نمودن، یقال: تنقث المراءه، اذا استمالها و استعطفها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتافتن، یقال: خرج و یتنقث. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، تعهد ضیعه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُنْ ناءْ)
ج تانی ٔ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دهداران. (مهذب الاسماء). و رجوع به تانی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(تَنْ نا)
مأخوذ از فرانسه، به اصطلاح کیمیا ملحی که از اسید تنیک ساخته می شود. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
میراث. (آنندراج) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). آنچه از مرده بکسی رسد. (منتهی الارب) (المنجد) (ناظم الاطباء). و اصل التاء فیه واو. (منتهی الارب). ترکۀ میّت. مرده ریگ
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برانگیخته شدن گروهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : و لاتحاثون علی طعام المسکین، ای لاتحاضون. (منتهی الارب) (آنندراج) ، برانگیختن بعضی مر بعضی را بر کاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شکسته و دوتاه. منه: یا خناث، ای زن شکسته و دوتاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
مطاوی جامه. منه: خناث الثوب، مخارج آب از دلو، جمع واژۀ خنث، جمع واژۀ خنثی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ماده از انسان، بزرگ باشد یا کوچک، دختر باشد یا زن. (ناظم الاطباء). زنان. مادگان:
از تو نوشند از ذکور و از اناث
بی دریغی در عطایا مستغاث.
مولوی.
- اناثاً و ذکوراً، خواه زن و خواه مرد و خواه دختر و خواه پسر. (ناظم الاطباء).
- اناث و ذکور، زنان و مردان. (آنندراج) :
برّ تو بر تن وضیع و شریف
مهر تو در دل اناث و ذکور.
مسعودسعد.
و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
افزون شدن و بسیار شدن. (ناظم الاطباء) ، خفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یاد آوردن باهم چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ریختن. یقال: تناثلوا الیه، ای انصبوا. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پراکنده گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از هم پاشیده شدن. (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). تساقط. (اقرب الموارد). فروافتادن. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، نزد پزشکان ریختن موی باشد بر اثر ضعف نیروی روییدن از پس بیماریهای طولانی که بخارهایی که باعث روییدن موی است کم می گردد یا بکلی زایل می شود. و یا بواسطۀ تقلیل غذا یا به سبب آنکه در طول بیماری مریض از مداومت مرض خسته و از تدبیر و حفظ و مراعات توجه موی خویش عاجز گشته اندک اندک مویها آغاز ریختن می کند و فرق بین تناثر و تمرط آن است که تناثر بطور تفرقه و تمرط یکجا و مجموع سر را عارض شود. (از بحر الجواهر، به نقل از کشاف اصطلاحات الفنون) ، بیمار شدن مردم و مردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنجث
تصویر تنجث
بازکاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناث
تصویر اناث
ماده ها، مادگان، زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناث
تصویر خناث
جمع خنثی، نرمادگان، بی خایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراث
تصویر تراث
مرده ریگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناثر
تصویر تناثر
پراکنده گشتن، تساقط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنار
تصویر تنار
از واژه پارسی تنور تنورگر تنوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناد
تصویر تناد
به آوا خواندن یکدیگر را، رمیدن از یکدیگر، پراکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقث
تصویر تنقث
دلداری و مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانث
تصویر تانث
ماده گردیدن یا مونث شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاث
تصویر تحاث
برانگیخته شدن گروه برانگیختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناکث
تصویر تناکث
با همدیگر عهد پیمان شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناث
تصویر اناث
((اِ))
جمع انثی، زنان
اناث و ذکور: زنان و مردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناد
تصویر تناد
((تَ دّ))
از یکدیگر رمیدن، پراکنده شدن
فرهنگ فارسی معین
فشار، استرس
دیکشنری اردو به فارسی