ترجمه تناؤ به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با تناؤ
تناد
تناد
به آوا خواندن یکدیگر را، رمیدن از یکدیگر، پراکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تنات
تنات
مأخوذ از فرانسه، به اصطلاح کیمیا ملحی که از اسید تنیک ساخته می شود. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تناء
تناء
ج ِتانی ٔ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دهداران. (مهذب الاسماء). و رجوع به تانی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
تنان
تنان
مثنی تِن ّ. (منتهی الارب) ، یقال: فلان تن فلان و هما تنان. (از ناظم الاطباء). رجوع به تن شود
لغت نامه دهخدا
تنان
تنان
در حال تنیدن. تننده: می تند گرد سرای و در تو غنده کنون باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان. کسائی
لغت نامه دهخدا
تنان
تنان
جَمعِ واژۀ تن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو لشکر بیامد ز دشت نبرد تنان پر ز خون و سران پر ز گرد. فردوسی. فراوان تنان زینهاری شدند فراوان به دژها حصاری شدند. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به تن شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.