جدول جو
جدول جو

معنی تمکین - جستجوی لغت در جدول جو

تمکین
دست دادن، جای دادن
تصویری از تمکین
تصویر تمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تمکین
قبول کردن، پذیرفتن، فرمان کسی را پذیرفتن، پابرجا کردن، نیرو و قدرت دادن، به کسی توانایی دادن که به امری یا چیزی دست یابد
تصویری از تمکین
تصویر تمکین
فرهنگ فارسی عمید
تمکین
((تَ))
فرمان بردن، پابرجا کردن، به کسی فرمان دادن
تصویری از تمکین
تصویر تمکین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسکین
تصویر تسکین
آرامش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمرین
تصویر تمرین
ورزش، ورز، آمادگی، پیگیری، ورزیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
خفه کردن، آرام دادن کسی را، آسایش و راحت و آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمکیر
تصویر تمکیر
انبار بندی بنداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمزین
تصویر تمزین
افزونی کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرین
تصویر تمرین
سخت روی گردیدن کسی بر کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدین
تصویر تمدین
شهروینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
آرام کردن، آرامش دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمرین
تصویر تمرین
فعالیت برای به دست آوردن مهارت در کاری، متنی شامل مسئله ها، پرسش ها و یا سرمشق هایی برای مهارت یافتن در امری مثلاً تمرین های کتاب را حل کردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمکین
تصویر نمکین
ملیح، خوشگل و زیبا و خوشایند، مطبوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
((تَ))
آرام کردن، ساکن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمرین
تصویر تمرین
((تَ))
عادت دادن، آشنا ساختن کسی به کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمکین
تصویر نمکین
شور، نمک زده، ملیح، زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
Alleviation, Assuagement, Easement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
облегчение
دیکشنری فارسی به روسی
Linderung, Erleichterung
دیکشنری فارسی به آلمانی
полегшення , полегшення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
soulagement, apaisement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
การบรรเทา , การบรรเทา
دیکشنری فارسی به تایلندی
pengurangan, penenangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
उपशमन , राहत
دیکشنری فارسی به هندی
הקלה , הקלה , רגיעה
دیکشنری فارسی به عبری
hafifletme, yatıştırma, rahatlama
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی