- تمکین
- دست دادن، جای دادن
معنی تمکین - جستجوی لغت در جدول جو
- تمکین
- قبول کردن، پذیرفتن، فرمان کسی را پذیرفتن، پابرجا کردن، نیرو و قدرت دادن، به کسی توانایی دادن که به امری یا چیزی دست یابد
- تمکین ((تَ))
- فرمان بردن، پابرجا کردن، به کسی فرمان دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آرامش
ورزش، ورز، آمادگی، پیگیری، ورزیدن
خفه کردن، آرام دادن کسی را، آسایش و راحت و آرامی
انبار بندی بنداری
افزونی کردن بر کسی
سخت روی گردیدن کسی بر کاری
شهروینی
آرام کردن، آرامش دادن
فعالیت برای به دست آوردن مهارت در کاری، متنی شامل مسئله ها، پرسش ها و یا سرمشق هایی برای مهارت یافتن در امری مثلاً تمرین های کتاب را حل کردم
ملیح، خوشگل و زیبا و خوشایند، مطبوع
شور، نمک زده، ملیح، زیبا
Alleviation, Assuagement, Easement
облегчение
Linderung, Erleichterung
полегшення , полегшення
ulga, ukojenie
减轻 , 缓解
alívio
sollievo
alivio
soulagement, apaisement
verlichting
การบรรเทา , การบรรเทา
pengurangan, penenangan
تخفيفٌ
उपशमन , राहत
הקלה , הקלה , רגיעה
緩和 , 緩和
완화 , 진정
hafifletme, yatıştırma, rahatlama