جدول جو
جدول جو

معنی تمنس - جستجوی لغت در جدول جو

تمنس
تمنش. این دو کلمه در ابن البیطاربمعنی نوعی درختچه. درختک. بوته. بته. آمده و مترجم فرانسوی هم بهمین معنی ترجمه کرده است: اغیراطن، قال دیسقوریدس فی الرابعه هوتمنس، یستعمل فی وقود النار. (ابن البیطار، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). هو (ای افنیقطش) تمنس صغیر و له ورق صغار. (ابن البیطار). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمنا
تصویر تمنا
(دخترانه)
آرزو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تمیس
تصویر تمیس
گیاهی بالارونده با برگ های متناوب به شکل قلب، گل های خوشه ای و به رنگ سبز و میوه های کوچک و کروی و ترش مزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنع
تصویر تمنع
قوی شدن، استوار شدن، چیره شدن، بازایستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنه
تصویر تمنه
سوزن درشت لحاف دوزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
تمنا، آرزو کردن، خواهش کردن، درخواست، خواهش، آرزو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تماس
تصویر تماس
با یکدیگر ارتباط برقرار کردن، به هم سوده شدن، مالیده شدن دو چیز به هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
آرزو کردن، خواهش کردن، درخواست، خواهش، آرزو
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
شوخگن شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ریمناک گردیدن جامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چرکین شدن. (آنندراج). ریمناک و شوخگین شدن جامه. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، زشت و معیوب گردیدن عرض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غایب کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تخنس بفلان، تغیب به. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پنهان شدن در خانه صیاد. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، آمیخته و بهم شدن کار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به خیمه درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن مرد درخیمه. (از اقرب الموارد) ، در هوده درآمدن زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درآمدن زن در هودج. (از اقرب الموارد) ، در کناس شدن آهو. (تاج المصادر بیهقی). به کناس پنهان شدن آهو. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
همجنس بودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِنِ)
منشی اسکندر مقدونی که در لشکر به هند همراه وی بود. (از ایران باستان پیرنیا ج 2 ص 1082)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکدیگر را بسودن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد) ، جماع کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قول تعالی: من قبل ان یتماسا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تانس
تصویر تانس
انس گرفتن، خو گرفتن خو گیری رامش انس گرفتن خوی گرفتن مقابل توحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدنس
تصویر تدنس
چرکین شدن، زشت و معیوب گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
خواهش و آرزوی، آرزو و امید و خواهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمقس
تصویر تمقس
دلشورگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماس
تصویر تماس
یکدیگر را بسودن، جماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنس
تصویر تکنس
تاژ نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجنس
تصویر تجنس
همجنس بودن
فرهنگ لغت هوشیار
زرک از گیاهان گیاهی از تیره سوسنیها که بالا رونده و دارای برگهای متناوبشفاف قلبی شکل و نوک تیز است و ممکن است تا ارتفاع 8 متر هم برسد. گلهای آن مایل بسبزی و دارای آرایش خوشه یی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
آرزو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنع
تصویر تمنع
استواری و قوی شدن، باز ایستادن، چیره شدن برآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمجس
تصویر تمجس
از واژه مجوس تازی گشته مغ مغیدن مغ شدن زرتشتی گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنه
تصویر تمنه
((تَ مَ نَ))
سوزن لحاف دوزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمنع
تصویر تمنع
((تَ مَ نُّ))
استوار شدن، بازایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
((تَ مَ نِّ))
آرزو کردن، آرزو داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تماس
تصویر تماس
((تَ سّ))
یکدیگر را مس کردن، به هم مالیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأنس
تصویر تأنس
((تَ أَ نُّ))
انس گرفتن، خوی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
((تَ مَ نّ))
درخواست، خواهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تماس
تصویر تماس
پرماس، سودن، برخورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
خواهش
فرهنگ واژه فارسی سره
آرزو، میل، اشتیاق
دیکشنری اردو به فارسی