جدول جو
جدول جو

معنی تمنا - جستجوی لغت در جدول جو

تمنا(دخترانه)
آرزو
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
فرهنگ نامهای ایرانی
تمنا
آرزو کردن، خواهش کردن، درخواست، خواهش، آرزو
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
فرهنگ فارسی عمید
تمنا(تَ مَنْ ن)
خواهش و آرزوی و خام و تباه از صفات اوست و بالفظ یافتن و کردن و داشتن و پختن و بستن و در دماغ آوردن و در دل شکستن و سوختن مستعمل. (آنندراج). مأخوذ از تازی (تمنی) آرزو و امید و خواهش. (ناظم الاطباء) :
گر هیچ خرد داری و هشیاری وبیدار
چون مست مرو بر اثر او به تمنا.
ناصرخسرو (دیوان ص 3).
چو رسی به طور سینا ارنی مگوی و بگذر
که نیرزد این تمنا بجواب لن ترانی.
(از افزوده های نفیسی بر دیوان رضی نیشابوری).
سر به تمنای تاج دادن و چون بگذری
هم سر و هم تاج را نعل قدم داشتن.
خاقانی.
خاک درت را هر نفس برآب حیوان دسترس
خصم تو در خاک هوس تخم تمنا ریخته.
خاقانی.
ملک عجم چو طعمه ترکان اعجمی است
عاقل کجا بساط تمنا برافکند.
خاقانی.
ای ز تو ما بی خبر ما به تمنای تو
بسکه بپیموده ایم عالم خوف و رجا.
خاقانی.
چونکه به دنیاست تمنا ترا
دین بنظامی ده و دنیا ترا.
نظامی.
تمنای گل در دماغ آورند
نظر سوی روشن چراغ آورند.
نظامی (از آنندراج).
دل به تمنا که چه بودی ز روز
گرشب ما را نشدی پرده سوز.
نظامی.
غم به تمنای تو بخریده ام
جان به تمنای تو بفروخته.
سعدی.
به تمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان.
سعدی.
آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو بمن وا نرسد.
سعدی.
گر تو خواهی که برخوری از عمر
خلق را هم جز این تمنا نیست.
ابن یمین.
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است.
حافظ.
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی.
حافظ.
بال پروازش در آن عالم بود صائب فزون
هرکه اینجا بیشتر در دل تمنا بیشتر.
صائب (از آنندراج).
روزه سازد پاک صائب سینه ها را از هوس
ز آتش امساک می سوزد تمناهای خام.
(ایضاً).
رجوع به دیگر ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تمنا
خواهش و آرزوی، آرزو و امید و خواهش
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
فرهنگ لغت هوشیار
تمنا((تَ مَ نّ))
درخواست، خواهش
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
فرهنگ فارسی معین
تمنا
خواهش
تصویری از تمنا
تصویر تمنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تمنا
آرزو، استدعا، التماس، تقاضا، خواهش، درخواست، غبطه، نیاز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تمنا
آرزو، میل، اشتیاق
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تینا
تصویر تینا
(دخترانه)
سفال، گل، هم ریشه با طین عربی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امنا
تصویر امنا
امین ها، امانت دارها، کسانی که مردم به او اعتماد کنند، طرف اعتمادها، درستکارها، جمع واژۀ امین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنه
تصویر تمنه
سوزن درشت لحاف دوزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمنا
تصویر ضمنا
علاوه برآن
فرهنگ فارسی عمید
شال کمر یا طناب که آن را دولا کنند و تاب بدهند و کسی را با آن بزنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمنا
تصویر چمنا
قاطر، حیوانی بزرگ تر از خر و کوچک تر از اسب که از جفت شدن خر نر با مادیان به وجود می آید و برای سواری و بارکشی مخصوصاً در راه های سخت و کوهستانی به کار می رود، استر، ستر، بغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمغا
تصویر تمغا
مهر و اثر مهری که پادشاهان مغول به فرمان ها می زدند، داغ یا مهری که بر ران چهارپایان، به ویژه اسب، می زدند، نشان، علامت، در دورۀ ایلخانان مغول و صفوی، مالیات راهداری و عوارضی که در راه ها و دروازه ها از کالاهای بازرگانی می گرفتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
تمنا، آرزو کردن، خواهش کردن، درخواست، خواهش، آرزو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمنع
تصویر تمنع
قوی شدن، استوار شدن، چیره شدن، بازایستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمشا
تصویر تمشا
رفتن، قدم برداشتن، رفت، روش راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
در آن میان هم چنین نیز در میان مکتوب یا کلام در ضمن در طی، به طور اشاره به کنایه مقابل صریحا صراحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنع
تصویر تمنع
استواری و قوی شدن، باز ایستادن، چیره شدن برآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
آرزو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی داغ داغ نشان بر ستور، مهر پای یا بالای فرمان، باژ بر کالا و سرمایه نشان داغ علامت، مهری که در قدیم بفرمانهای شاهی میزده اند، مالیاتی که بمال التجاره می بستند مالیات بر مال و سرمایه (ایلخانان)، رسومات وعوارض شهرداری (ایلخانان)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع امین، امینان، امانت داران، در منی فرود آمدن، جایی در راه، هنج، خون ریختن، آب دادن، زنهار دادن، معتمدان، استواران، کسانی که بر آنان اعتماد کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمنا
تصویر تیمنا
بوطر میمنت و برکت، بطور میمنت و برکت برای تیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تینا
تصویر تینا
ناز و کرشمه و عشقبازی، گل
فرهنگ لغت هوشیار
ایمان آوردیم گرودیم و براست داشتیم: متحسب آمنا و صدقنا سر از گریبان شرع بر آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنع
تصویر تمنع
((تَ مَ نُّ))
استوار شدن، بازایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمشا
تصویر تمشا
((تِ))
راه رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمغا
تصویر تمغا
((تَ))
مهر، داغ، مهری که در قدیم پادشاهان مغول به فرمان های خود می زده اند، باج، خراج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
((تَ مَ نِّ))
آرزو کردن، آرزو داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمنه
تصویر تمنه
((تَ مَ نَ))
سوزن لحاف دوزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترنا
تصویر ترنا
((تُ))
شال کمر یا هر پارچه ای که آن را مانند گیسو بافته، شلاق مانندی درست کنند و در بازی ترنابازی، بازنده را با آن بزنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمنا
تصویر آمنا
پشتوانکی، زنهاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضمنا
تصویر ضمنا
در پیوست، افزون برین، هم چنین
فرهنگ واژه فارسی سره
جامدسازی، ترینیتی
دیکشنری اردو به فارسی