- تملیک
- مالک گردانیدن کسی را بر مالی شاهی دادن شاه کردن، از آن دیگری کردن دارا کردن خداوند گردانیدن مالک گردانیدن،جمع تملیکات
معنی تملیک - جستجوی لغت در جدول جو
- تملیک
- مالک گردانیدن، دارا کردن، کسی را مالک چیزی کردن، چیزی را به ملک کسی درآوردن
- تملیک ((تَ))
- دارا کردن، مالک گردانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برخوردار گرداندن
دگرگون ساختن
نرم و تابان گردیدن
فربه شدن
غلتاندن در خاک
پیش پرداختن پیشا دست دادن، چنگ در زدن، مشکاندن مشک زدن (مسک تازی گشته مشک سنسکریت است)
سخت ساییدن
نیست کردن
سر بار، یک لنگه از بار، بار کوچکی که بر پشت استر یا الاغ بگذارند و بر آن سوار شوند
نمک ریختن در غذا، سخن ملیح گفتن، کلام ملیح آوردن
کلیک
برخور داری
دارش، دارا بودن دارایی دارا شدن بچنگ آوردن مالک شدن، مالکیت دارایی، جمع تملکات
مالک شدن، دارا شدن، ملکی را گرفتن و به اختیار خود درآوردن
خا وند خدا وند، شهریار صاحب ملک، صاحب خداوند، پادشاه:جمع ملکاء، خدای تعالی. یا ملیک سماوات. خدای متعال: (ملیک سماوات و خلاق ارضین بفرمان او هر چه علوی و سفلی) (منوچهری. د. چا. 141: 2)
صاحب ملک، پادشاه
افزوده از آنیک: که افزا را از آن برگیر می کند مانند: خانه مهران سرزمین ایران کلاه فرهاد زنگ در
نانپاره دادن زمین اعطای عین زمین بکسی