معنی تملیک - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تملیک
تملیک
- تملیک
- مالک گردانیدن کسی را بر مالی شاهی دادن شاه کردن، از آن دیگری کردن دارا کردن خداوند گردانیدن مالک گردانیدن،جمع تملیکات
فرهنگ لغت هوشیار
تملیک
- تملیک
- مالک گردانیدن، دارا کردن، کسی را مالک چیزی کردن، چیزی را به ملک کسی درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تمسیک
- تمسیک
- پیش پرداختن پیشا دست دادن، چنگ در زدن، مشکاندن مشک زدن (مسک تازی گشته مشک سنسکریت است)
فرهنگ لغت هوشیار