جدول جو
جدول جو

معنی تملح - جستجوی لغت در جدول جو

تملح(تَ خَ خُ)
فربه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). فربه شدن شتر و عباره الاساس: والشاه تملحت و ملحت اخذت شیئاً من الشحم. (از اقرب الموارد). اندک فربه شدن. یقال: تملحت الجزور تملحاً. (ناظم الاطباء) ، توشه از نمک برداشتن یا تجارت کردن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تملک
تصویر تملک
مالک شدن، دارا شدن، ملکی را گرفتن و به اختیار خود درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملق
تصویر تملق
چرب زبانی کردن، چاپلوسی و اظهار فروتنی و محبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملیح
تصویر تملیح
نمک ریختن در غذا، سخن ملیح گفتن، کلام ملیح آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمدح
تصویر تمدح
ستودن، تکلف کردن در ستایش خود، فخر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملص
تصویر تملص
رستن، خلاص شدن، تن به کار ندادن، لغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملل
تصویر تملل
در کیش و شریعت درآمدن، جزء ملت شدن، از بیماری یا اندوه بی تابی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمحل
تصویر تمحل
مکر کردن، فریفتن، چاره جویی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ مَلْ لِ)
خداوند نمک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فروشندۀنمک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسی که فریاد میکند که فلان چیز نیک کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکلح
تصویر تکلح
ترشرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مملح
تصویر مملح
شور کرده نمک داده شده. شور کننده. نمک ریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمحل
تصویر تمحل
فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمدح
تصویر تمدح
ستودگی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمجح
تصویر تمجح
بزرگ منشی کردن، تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسح
تصویر تمسح
مسح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملیح
تصویر تملیح
فربه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملغ
تصویر تملغ
گول نمودن خود را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزلح
تصویر تزلح
چشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلح
تصویر تسلح
سلاح پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املح
تصویر املح
ملیح تر، شورتر، سخت نمکدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملی
تصویر تملی
برخور داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملو
تصویر تملو
پر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملل
تصویر تملل
جز ملت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دارش، دارا بودن دارایی دارا شدن بچنگ آوردن مالک شدن، مالکیت دارایی، جمع تملکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملق
تصویر تملق
چاپلوسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املح
تصویر املح
((اَ لَ))
نمکین تر، بانمک تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تملیح
تصویر تملیح
((تَ))
نمک ریختن، سخن ملیح گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تملک
تصویر تملک
((تَ مَ لُّ))
دارا شدن، مالک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تملق
تصویر تملق
((تَ مَ لُّ))
چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تملص
تصویر تملص
((تُ مَ لُّ))
رهایی یافتن، رستن، لیز خوردن، از دست افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمسح
تصویر تمسح
((تَ مَ سُّ))
دست مالیدن به چیزی، مسح کردن، روغن مالی کردن بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمحل
تصویر تمحل
((تَ مَ حُّ))
حیله کردن، کسی را به تکلف انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مملح
تصویر مملح
((مُ مَ لِّ))
شور کننده، نمک ریزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مملح
تصویر مملح
((مُ مَ لَّ))
شور کرده، نمک داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تملق
تصویر تملق
چاپلوسی
فرهنگ واژه فارسی سره