متصل شدن حدود زمین با یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج). ارضنا تتاخم ارضکم متاخمه، حد زمین ما متصل است به زمین شما. (از ناظم الاطباء). بلاد عمان تتاخم بلاد الشجر و بلادنا متاخمه لبلادهم. (اقرب الموارد). و رجوع به متاخم شود
متصل شدن حدود زمین با یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج). ارضنا تتاخم ارضکم متاخمه، حد زمین ما متصل است به زمین شما. (از ناظم الاطباء). بلاد عمان تتاخم بلاد الشجر و بلادنا متاخمه لبلادهم. (اقرب الموارد). و رجوع به متاخم شود
به تهامه درآمده و فروکش شدن در آن. (آنندراج). تاهم متاهمه، بمعنی اتهم و اتهاماً است. (منتهی الارب). تاهم متاهمه، به تهامه در آمد و فروکش شد در آن. (ناظم الاطباء) ، تاهم البلد، ناگوار شمرد آن شهر را. (از ناظم الاطباء)
به تهامه درآمده و فروکش شدن در آن. (آنندراج). تاهم متاهمه، بمعنی اتهم و اتهاماً است. (منتهی الارب). تاهم متاهمه، به تهامه در آمد و فروکش شد در آن. (ناظم الاطباء) ، تاهم البلد، ناگوار شمرد آن شهر را. (از ناظم الاطباء)
نام شمشیر عمرو بن معدیکرب است: بعث عمر بن الخطاب الی عمرو بن معدیکرب ان یبعث الیه بسیفه المعروف بالصمصامه... (العقد الفرید چ محمدسعید عریان ج 1 ص 134). وصف سیف عمرو بن معدیکرب الذی یقال له الصمصامه لموسی الهادی... (همان کتاب ج 1 ص 135). در البیان و التبیین چ قاهره 1351 هجری قمری ج 3 حاشیۀ ص 17 نیز صمصامه آمده است. رجوع به صمصام شود
نام شمشیر عمرو بن معدیکرب است: بعث عمر بن الخطاب الی عمرو بن معدیکرب ان یبعث الیه بسیفه المعروف بالصمصامه... (العقد الفرید چ محمدسعید عریان ج 1 ص 134). وصف سیف عمرو بن معدیکرب الذی یقال له الصمصامه لموسی الهادی... (همان کتاب ج 1 ص 135). در البیان و التبیین چ قاهره 1351 هجری قمری ج 3 حاشیۀ ص 17 نیز صمصامه آمده است. رجوع به صمصام شود
در فرهنگ ترکی سنگ پشت. (آنندراج) (بهار عجم) : چو قرباقه (کذا) اکنون صدا میزنی چو تشتاقه این دست و پا میزنی. یحیی کاشی (از آنندراج) (بهار عجم). رجوع به تسباغه شود
در فرهنگ ترکی سنگ پشت. (آنندراج) (بهار عجم) : چو قرباقه (کذا) اکنون صدا میزنی چو تشتاقه این دست و پا میزنی. یحیی کاشی (از آنندراج) (بهار عجم). رجوع به تسباغه شود
سخن تاناک و یا میم ناک گوینده و کسی که سخن او به حنک درخورد یا گنگلاج که سخن وی به فهم ناید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه زبانش با تاء گردد. (مهذب الاسماء). کسی که در کلام تای فوقانی بسیار تلفظ کند به هندی توتلا گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : بر شخص ظفر جوی فتد لرزۀ مفلوج بر لفظ سخنگوی زند لکنت تمتام. مسعودسعد. تا وصف او تمیمۀ من شد به جنب من تمتام ناتمام سخن بود بوتمام. خاقانی
سخن تاناک و یا میم ناک گوینده و کسی که سخن او به حنک درخورد یا گنگلاج که سخن وی به فهم ناید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه زبانش با تاء گردد. (مهذب الاسماء). کسی که در کلام تای فوقانی بسیار تلفظ کند به هندی توتلا گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : بر شخص ظفر جوی فتد لرزۀ مفلوج بر لفظ سخنگوی زند لکنت تمتام. مسعودسعد. تا وصف او تمیمۀ من شد به جنب من تمتام ناتمام سخن بود بوتمام. خاقانی
با تا گشتن زبان کسی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سخن تاناک یا میم ناک گفتن یا برخوردن سخن به حنک اعلی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تمتام شود
با تا گشتن زبان کسی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سخن تاناک یا میم ناک گفتن یا برخوردن سخن به حنک اعلی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تمتام شود
کامل و تمام گردیدن: تم تماماً و تماماً (مثلثتین) و تمامه و تمامه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کامل شدن عده ایام ماه به 30 روز. (از اقرب الموارد) ، تمام کردن و استمرار کردن بر چیزی: تم به و علیه و منه قوله، فان نکل و تم علی الاباء، ای مضی علی الانکار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به تم و تمام شود
کامل و تمام گردیدن: تم تماماً و تماماً (مثلثتین) و تمامه و تمامه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کامل شدن عده ایام ماه به 30 روز. (از اقرب الموارد) ، تمام کردن و استمرار کردن بر چیزی: تم به و علیه و منه قوله، فان نکل و تم علی الاباء، ای مضی علی الانکار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به تم و تمام شود