جدول جو
جدول جو

معنی تمالک - جستجوی لغت در جدول جو

تمالک
مالک نفس گشتن خود چیرگی خودداری خود داری کردن مالک نفس خود گردیدن، خود داری، جمع تمالکات
فرهنگ لغت هوشیار
تمالک
مالک نفس خود شدن، خویشتن دار بودن، خود را نگاه داشتن، خویشتن داری
تصویری از تمالک
تصویر تمالک
فرهنگ فارسی عمید
تمالک
((تَ لُ))
خویشتن دار بودن
تصویری از تمالک
تصویر تمالک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خویشتن داری کردن خویشتنداری، چنگ در زدن خود را نگاهداشتنخویشتن داری کردن، چنگ در زدن آویختن، خویشتن داری، چنگ زنی آویزش، جمع تماسکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماحک
تصویر تماحک
همستایی همستیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماهک
تصویر تماهک
در افتادن به هم ستیهیدن با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمالغ
تصویر تمالغ
خنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خود را بهلاکت زدن آزمندی، شتابان کوشی، افتادن بر چیزی، خرامیدن در رفتار باز افتادن افتادن تسلط، تمایل یافتن در حین راه رفتن، آزمند شدن حریص شدن برچیزی، کوشش کردن بشتاب در امری، آزمندی، جمع تهالکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماسک
تصویر تماسک
به هم چنگ زدن و آویختن، کنایه از خود را نگه داشتن، خویشتن داری کردن
فرهنگ فارسی عمید
جمع مملکت، کشورها، جمع مملکه، کشور ها استان ها، جمع مملکت: کشورها، ایالات ولایات: (هنوزاحوال ممالک خوارزم و خراسان در سلک اطراد منتظم بود) (المعجم. چا. دانشگاه. 2) یا ممالک محروسه ایران. مجموع ایالات و ولایات ایران کشورایران (در عهد صفویه و قاجاریه تا اوایل مشروطه این اصطلاح رایج بود و روی تمبرها نوشته میشد: (پست ممالک محروسه ایران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماسک
تصویر تماسک
((تَ سُ))
خود را نگاه داشتن، چنگ در زدن و آویختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهالک
تصویر تهالک
((تَ لُ))
باز افتادن، افتادن، تساقط، تمایل یافتن در حین راه رفتن، آزمند شدن، حریص شدن بر چیزی، کوشش کردن به شتاب در امری، آزمندی، جمع تهالکات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممالک
تصویر ممالک
((مَ لِ))
جمع مملکت، مملکت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممالک
تصویر ممالک
مملکت ها، کشورها، پادشاهی ها، قلمرو پادشاهی ها، جمع واژۀ مملکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالک
تصویر مالک
(پسرانه)
ارباب، از نامهای خداوند، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است
فرهنگ نامهای ایرانی
دارش، دارا بودن دارایی دارا شدن بچنگ آوردن مالک شدن، مالکیت دارایی، جمع تملکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالک
تصویر تالک
طلق، جسم معدنی سفید شفاف و قابل تورق، تلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملک
تصویر تملک
مالک شدن، دارا شدن، ملکی را گرفتن و به اختیار خود درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
خداوند، کسی که دارای چیزی باشد و بتواند در آن تصرف کند، خداوند و صاحب و متصرف و دارنده، خداوند رب، دارا و دارنده خویشنیتار خاوند دارا داشتار دارناک، فرمانروا کسی که چیزی را دارا باشد و تواند در آن تصرف کند خداوند دارا صاحب جمع مالکین: خطی طلب که توی مالک ممالک قرب کجا بری دم مردن قباله املاک ک (وحشی. چا. امیر کبیر. 226)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملک
تصویر تملک
((تَ مَ لُّ))
دارا شدن، مالک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالک
تصویر مالک
((لِ))
صاحب، دارنده، حاکم، پادشاه، نگهبان دوزخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالک
تصویر مالک
کسی که صاحب چیزی باشد و می تواند در آن تصرف کند
کسی که دارای زمین کشاورزی و کارگر و رعیت بسیار است
ارباب
از نام های خداوند
نگهبان جهنم، مالک دوزخ
عزرائیل، ملک الموت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالک
تصویر مالک
Owner, Proprietor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
владелец , владелец
دیکشنری فارسی به روسی