- تمارض
- بیماری نمودن، خود را به تکلف مریض وانمود کردن
معنی تمارض - جستجوی لغت در جدول جو
- تمارض
- خود را مریض وانمود کردن، خود را به ناخوشی زدن
- تمارض ((تَ رُ))
- خود را به بیماری زدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیمار نما آنکه خود را به نا خوشی زند بیمار نما جمع متمارضین
ناسازش ناسازواری، ناسازورزی، خلاف یکدیگر ورزیدن متعرض یکدیگر شدن با هم اختلاف داشتن، خلاف ورزی معارضه، جمع تعارضات
وام دادن یکدیگر را
همگمانی
با هم جنگ و پیکار کردن
اختلاف داشتن، متعرض و مزاحم یکدیگر شدن، با هم مخالفت کردن
متصدی و معترض، لازم گیرنده
سست شدن در کاری
خرمافروش
درنگیدن، به زمین چسبیدن
خرما فروش
جمع تمارض
جمع متمارض، بیمار نمایان جمع متمارض در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)