مخفف تلواسه است که اضطراب و بیقراری و اندوه باشد. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) : کامم از تلوسۀ مرگ لبالب تلخ است شربت آب ز هر دیده ببارید مرا. امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری). اما در غیر شعر خسرودر کلام قدما دیده نشد. (فرهنگ رشیدی)
مخفف تلواسه است که اضطراب و بیقراری و اندوه باشد. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) : کامم از تلوسۀ مرگ لبالب تلخ است شربت آب ز هر دیده ببارید مرا. امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری). اما در غیر شعر خسرودر کلام قدما دیده نشد. (فرهنگ رشیدی)
حاجت و خواهش و نیاز و ضرورت. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حاجت و خواهش و نیازمند باشد. (فرهنگ جهانگیری). گدایی و حاجت وخواهش. اما در قاموس تلنّه، بمعنی حاجت آورده و ظاهراً معرب کرده اند یا در اصل عربی است و فارسیان به تخفیف استعمال کرده اند. (فرهنگ رشیدی) : اکنون که ز هیچ سو ندارد بازار هنروران روایی تلنه به تو آورم که هستی معشوقۀ روز بی نوایی. کمال اسماعیل (از فرهنگ جهانگیری)
حاجت و خواهش و نیاز و ضرورت. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حاجت و خواهش و نیازمند باشد. (فرهنگ جهانگیری). گدایی و حاجت وخواهش. اما در قاموس تُلُنَّه، بمعنی حاجت آورده و ظاهراً معرب کرده اند یا در اصل عربی است و فارسیان به تخفیف استعمال کرده اند. (فرهنگ رشیدی) : اکنون که ز هیچ سو ندارد بازار هنروران روایی تلنه به تو آورم که هستی معشوقۀ روز بی نوایی. کمال اسماعیل (از فرهنگ جهانگیری)
بزغاله ای زاید از چهار ماه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، گوسپندی که قبل از صفریه زاید. و الصفریه نتاج الغنم مع طلوع السهیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
بزغاله ای زاید از چهار ماه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، گوسپندی که قبل از صفریه زاید. و الصفریه نتاج الغنم مع طلوع السهیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
غلاف خوشۀ خرما و غلاف دانۀ خرما را گویند. (برهان) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) ، تیشۀ درودگری را هم گفته اند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیشۀ درودگری را نیز در برهان بیان کرده و در فرهنگ ندیدم. (انجمن آرا)
غلاف خوشۀ خرما و غلاف دانۀ خرما را گویند. (برهان) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) ، تیشۀ درودگری را هم گفته اند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیشۀ درودگری را نیز در برهان بیان کرده و در فرهنگ ندیدم. (انجمن آرا)
غلاف کارد و شمشیر و امثال آن را گویند. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از شرفنامۀ منیری). غلاف. (انجمن آرا) : خیال غمزه ات ازبسکه در دلم بخلید دلم تلوسۀ شمشیر آبدار تو گشت. شجاعی (از فرهنگ جهانگیری)
غلاف کارد و شمشیر و امثال آن را گویند. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از شرفنامۀ منیری). غلاف. (انجمن آرا) : خیال غمزه ات ازبسکه در دلم بخلید دلم تلوسۀ شمشیر آبدار تو گشت. شجاعی (از فرهنگ جهانگیری)
نام قدیمی فرح آباد. رابینو آرد: فرح آباد که سابقاً به تبونه معروف به ود بوسیلۀ شاه عباس در 1020 هجری قمری / 1611- 1612 میلادی ساخته شد. رجوع به سفرنامۀ مازندران ص 159 انگلیسی و ترجمه آن ص 212 شود
نام قدیمی فرح آباد. رابینو آرد: فرح آباد که سابقاً به تبونه معروف به ود بوسیلۀ شاه عباس در 1020 هجری قمری / 1611- 1612 میلادی ساخته شد. رجوع به سفرنامۀ مازندران ص 159 انگلیسی و ترجمه آن ص 212 شود
شمشیر چوبین. (برهان) (آنندراج). بلونک. بلوندک. و رجوع به بلونک و بلوندک شود، سختی. (منتهی الارب). مصیبت. (اقرب الموارد). بلوی. و رجوع به بلوی و بلیت و بلیه شود، دریافت حقیقت چیزی و کشف آن. (منتهی الارب) ، ناقه ای که بر گور خداوندش بستندی که تا بمیرد، و عرب جاهلیت گمان داشتندی که صاحبش بر آن ناقه محشور خواهد شد. ج، بلایا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
شمشیر چوبین. (برهان) (آنندراج). بلونک. بلوندک. و رجوع به بلونک و بلوندک شود، سختی. (منتهی الارب). مصیبت. (اقرب الموارد). بَلوی. و رجوع به بلوی و بلیت و بلیه شود، دریافت حقیقت چیزی و کشف آن. (منتهی الارب) ، ناقه ای که بر گور خداوندش بستندی که تا بمیرد، و عرب جاهلیت گمان داشتندی که صاحبش بر آن ناقه محشور خواهد شد. ج، بَلایا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
نیک پیچانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). سخت تافتن. یقال: لویت اعناق الرجل فی الخصومه (شدّد اللکثره و المبالغه). (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). قال اﷲ تعالی: لووا رؤسهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غالب شدن بر کسی، دشوار شدن کار بر کسی. (از اقرب الموارد)
نیک پیچانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). سخت تافتن. یقال: لویت اعناق الرجل فی الخصومه (شُدِّدَ اللکثره و المبالغه). (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). قال اﷲ تعالی: لووا رُؤسهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غالب شدن بر کسی، دشوار شدن کار بر کسی. (از اقرب الموارد)
نام سنجاقی است که از شمال شرقی به زشتوی و از شمال غربی به راخوده و از طرف مغرب به وراچ و از جانب جنوب به سنجاق لوفجه میرسد و 100870 تن سکنه دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
نام سنجاقی است که از شمال شرقی به زشتوی و از شمال غربی به راخوده و از طرف مغرب به وراچ و از جانب جنوب به سنجاق لوفجه میرسد و 100870 تن سکنه دارد. (قاموس الاعلام ترکی)