جدول جو
جدول جو

معنی تلهلؤ - جستجوی لغت در جدول جو

تلهلؤ(تَ)
سپسایکی رفتن، بددل شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلالو
تصویر تلالو
درخشیدن، برق زدن، درخشندگی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
خام پخت ماندن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نضج ناقص، ای لایتم نضجه. نیم خامی. (از بحر الجواهر یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پاره پاره شدن، کهنه گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ زُ)
هجا کردن حروف را، مثل تهجی. (منتهی الارب) (آنندراج). هجا کردن حروف و هجی نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَلْ لُ)
تباه شدن زخم و پاره پاره گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیک پخته شدن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شکسته شدن چارپا از سرما. یقال: هراء الماشیه فتهرأت. (لسان العرب از ذیل اقرب الموارد). رجوع به تهرئه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ زَنْ نُ)
فسوس کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: السراب یهزاء بالقوم و یتهزاء بهم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَزَیْ یُ)
مردن و نیست شدن. (منتهی الارب). هلک هلکاً و هلکاً و تهلوکاً. رجوع به هلک شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَءْ سُءْ)
شکافته و کهنه شدن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ تُ)
گواریده شدن. (زوزنی). گوارنده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تهناء بالطعام، ساغ له و لذّ. (اقرب الموارد) ، شادمانی نمودن: تهناء به تهنؤاً، فرح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ سُ)
ساخته شدن. (زوزنی). آماده شدن برای کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و مستعد قبول حکمت کرد و تهیؤ حصول علم داد... (سندبادنامه ص 315)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گیاه اندک جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تنگ بافتن جامه را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ترک مبالغه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مبالغه نکردن در عمل و کلام. (از اقرب الموارد) ، خود را آراستن به چیزی مانند سخاوت و جوانمردی و دین و جز آن که در وی نباشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پرگردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تملاّ من طعام و شراب و تملا غیظاً. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَثْ ثُ)
پس انداختن و تأخیر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: فتلکاء فی الشهاده و فی حدیث الملاعنه ’فتلکأت عند الخامسه، ای توقفت و تبطأت ان تقولها’. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَدْ دُ)
برگزیدن برای خود چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تلماء بما فی الجفنه و التماء به،استأثر به. (اقرب الموارد) ، فراگرفتن زمین چیزی را و برابر شدن بر وی و پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ تُ)
پرشدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پر گردیدن ظرف و مشک و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ ر رُ)
بیعانه گرفتن. بیعانه پذیرفتن، مهلت و زمان خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
جنبیدن و ناوناوان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اضطراب و تحرک. (اقرب الموارد) (المنجد) ، آماده باران گردیدن ابر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، ارادۀ کاری کردن. سپس از آن بازماندن و ارادۀ کردن داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَزْ)
تهطلی من المرض، به شدن از بیماری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَضْ ضُ)
هم پشت شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تعاون. (از اقرب الموارد) ، فراهم آمدن و انبوهی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اجتماع گروه بر امری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَلْ لی)
درخشیدن برق و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درخشیدن. (آنندراج). درخشیدن ستاره و برق، افروختن و درخشان شدن شعلۀ آتش. (از اقرب الموارد) ، درخشیدن و نورانی بودن رخسار. (التاج، از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هلهلون
تصویر هلهلون
زالزالک
فرهنگ لغت هوشیار
درخشیدن برق، درخشیدن ستاره و افروختن و نورانی بودن، رخسار، درخشش، درخشندگی
فرهنگ لغت هوشیار
برق، تابش، جلا، جلوه، درخشش، درخشندگی، زرق وبرق، فروزش، فروغ لمعان، برق زدن، درخشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد