دیدار، اسم مصدر است.... سوی. برابر و مقابل. یقال: توجه تلقاء النار و تلقاء فلان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برابر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تلقاء مدین، به سوی مدین. و مدین اسم بلد بعث الیه شعیب النبی علیه السلام. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
دیدار، اسم مصدر است.... سوی. برابر و مقابل. یقال: توجه تلقاء النار و تلقاء فلان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برابر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تلقاء مدین، به سوی مدین. و مدین اسم بلد بعث الیه شعیب النبی علیه السلام. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
سزا کردن کسی را و کینه کشیدن و عتاب نمودن، و یقال: مانقمت منه الا الاحسان. (منتهی الارب). عقوبت کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، ناپسند داشتن امر را. (منتهی الارب). ناپسند داشتن و عیب کردن امری. (از اقرب الموارد). رجوع به نقم شود
سزا کردن کسی را و کینه کشیدن و عتاب نمودن، و یقال: مانقمت منه الا الاحسان. (منتهی الارب). عقوبت کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، ناپسند داشتن امر را. (منتهی الارب). ناپسند داشتن و عیب کردن امری. (از اقرب الموارد). رجوع به نقم شود
تلامی و تلامیذ و تلامذه. جمع واژۀ تلمیذ. (منتهی الارب). شاگردان و آن در اصل تلامیذ بود است که یا و ذال را به جهت خفت حذف کرده اند. (آنندراج). تلام و تلامی مخفف تلامیذ است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعجمی معرب است و زرگران و شاگردان زرگر و شاگردان معنی کرده اند. قال الطرماح یصف بقره: تتقی الشمس بمدریه کالحمالیج بایدی التلام. و حمالیج دمهای دراز زرگری وواحد آن حملوج است که به شاخ گاو وحشی شبیه است. (از المعرب جوالیقی صص 91-92). رجوع به تلامیذ و تلمیذ و تلامی شود
تلامی و تلامیذ و تلامذه. جَمعِ واژۀ تلمیذ. (منتهی الارب). شاگردان و آن در اصل تلامیذ بود است که یا و ذال را به جهت خفت حذف کرده اند. (آنندراج). تلام و تلامی مخفف تلامیذ است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعجمی معرب است و زرگران و شاگردان زرگر و شاگردان معنی کرده اند. قال الطرماح یصف بقره: تتقی الشمس بمدریه کالحمالیج بایدی التلام. و حمالیج دمهای دراز زرگری وواحد آن حملوج است که به شاخ گاو وحشی شبیه است. (از المعرب جوالیقی صص 91-92). رجوع به تلامیذ و تلمیذ و تلامی شود