جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تلقا

تلقا

تلقا
جای دیدار و ملاقات، دیدار، زی سوی، برابر، دیدار کردن، روبرو شدن، رویارویی، جای دیدار، محل ملاقات
فرهنگ لغت هوشیار

القا

القا
بارگیری، آموزاندن، یاد دادن، افکندن، رسانیدن، آموختن، فرازبان دادن، در افکندن، کسی را باشتباه افکندن بیفکندن
فرهنگ لغت هوشیار

خلقا

خلقا
به خوی به رفتار به دیدار و به رفتار بدیدار از نظر خلقت هیاه: (خلقا و خلقا شبیه پدر است) از نظر خبق از جهت خوی
خلقا
فرهنگ لغت هوشیار

تقلا

تقلا
جنب و جوش، غلت و واغلت، کوش دست و پا زدن در بستر غلت خوردن در رختخواب، کوشش و تلاش کردن سعی کردن، کوشش تلاش سعی. توضیح در عربی (ثقلی) بمعنی از پهلو بپهلو غلطیدن و بی قرار بودن بر فراش است. کوشش، تلاش
فرهنگ لغت هوشیار

تلاق

تلاق
پارسی است تلاغ گوشت افزون میان شلفینه (فرج زن)، دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن، دیدار. یا یوم تلاقی (یوم التلاقی)، روز قیامت. صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات
فرهنگ لغت هوشیار