جدول جو
جدول جو

معنی تلذذ - جستجوی لغت در جدول جو

تلذذ
لذت بردن، لذت یافتن
تصویری از تلذذ
تصویر تلذذ
فرهنگ فارسی عمید
تلذذ
لذت بردن
تصویری از تلذذ
تصویر تلذذ
فرهنگ لغت هوشیار
تلذذ
((تَ لَ ذُّ))
لذت بردن
تصویری از تلذذ
تصویر تلذذ
فرهنگ فارسی معین
تلذذ
تمتع، حظ، کیف، لذت، لذت بردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلمذ
تصویر تلمذ
شاگرد شدن، شاگردی کردن، در نزد استاد یا معلم درس خواندن و چیزی آموختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متلذذ
تصویر متلذذ
کسی که از چیزی حظ و لذت می برًد، لذت برنده
فرهنگ فارسی عمید
(تَجْ)
به چپ و راست نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کلمته فاذا هو غضبان یتلذع، ای یتلفت و یحرک لسانه . (اقرب الموارد) ، خوش سیر نمودن شتابان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تضرم آتش. (از اقرب الموارد) ، توقد ذهن مرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَذْ ذِ)
آن که خوشمزه یابد چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خوشمزه و لذیذ و خوش گوار و با لذت. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلذذ شود.
- متلذذ شدن، لذت یافتن و خوشی بردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَذْ ذَ)
مزه دار و خوشمزه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَذْ ذِ)
خوشمزه کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَکْ کُ)
ستیهیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بخودی خود بکار پرداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَجْ جُ)
شاگردی کردن. (دهار). شاگردی. (غیاث اللغات). شاگردی و شاگردی کردن. (آنندراج). آموختن. یقال: تلمذ عند فلان، ای تعلم. (ناظم الاطباء). شاگرد کسی گردیدن: تلمذ لفلان. (از المنجد) ، کودک را بشاگردی گرفتن. (از المنجد). چون در اغلب کتب لغت موجود نیست و بجای آن ’تتلمذ’... است از این رو آن را جزو غلطهای مشهور می شمارند ولی صاحب معیاراللغه تتلمذ و تلمذ، هر دو را ذکر کرده است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متلذذه
تصویر متلذذه
مونث متلذذ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متلذذ، مزه یافتگان جمع متلذذ در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلذذات
تصویر تلذذات
جمع تلذذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلمذ
تصویر تلمذ
شاگردی کردن، جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلذح
تصویر تلذح
دهان آب افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلذذ
تصویر متلذذ
مزه یافته لذت برنده جمع متلذذین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلمذ
تصویر تلمذ
((تَ لَ مُّ))
شاگردی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متلذذ
تصویر متلذذ
((مُ تَ لَ ذِّ))
لذت برنده
فرهنگ فارسی معین
برخوردار، بهره ور، متمتع
متضاد: بی نصیب، محروم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دانشجویی، شاگردی، طلبگی، علم آموزی
متضاد: استادی، معلمی، شاگردشدن، شاگردی کردن، تحصیل کردن، درس خواندن
متضاد: درس دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لذت بردن، حظ بردن، محظوظ شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد