جدول جو
جدول جو

معنی تلاظ - جستجوی لغت در جدول جو

تلاظ
(تَ جَمْ مُ)
بر یکدیگر حمله آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تطارد در جنگ: تلاظوا فی الحرب ملاظه و لظاظاً... و این مصادر بر غیر بنای فعل می باشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلاب
تصویر تلاب
تالاب، جایی که آب رودخانه یا باران جمع شود، آبگیر، حوض، استخر، برکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلان
تصویر تلان
چاق، بسیار فربه، تنومند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاق
تصویر تلاق
تلاقی، به هم رسیدن، رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم، یکدیگر را دیدن، دیدار کردن با هم برای مثال عشق صورت ها بسازد در فراق / نامصور سر کند وقت تلاق (مولوی - ۸۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلاظ
تصویر غلاظ
غلیظ ها، شدیدها، پررنگها، فشرده ها، جمع واژۀ غلیظ
غلاظ شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن سوگندهای غلاظ شداد. برگرفته از قرآن کریم (تحریم - ۶)
غلاظ و شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن، غلاظ شداد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
جدوجهد برای به دست آوردن چیزی، سعی، کوشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلال
تصویر تلال
تل ها، پشته ها، تپه ها، جمع واژۀ تل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلفظ
تصویر تلفظ
سخن گفتن، بیان کردن، ادا کردن لفظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاج
تصویر تلاج
شور و غوغا، برای مثال شب بیامد بر درم دربان باج / در بجنبانید با بانگ و تلاج (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۲)، مشغله، گرفتاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلفظ
تصویر تلفظ
سخن گفتن، بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماظ
تصویر تماظ
بهم بدی و پیکار نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاج
تصویر تلاج
بانگ مشغله شور و غوغا. شور، غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاحظ
تصویر تلاحظ
هم نگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
کوشش سعی جد و جهد جهت بدست آوردن چیزی. سعی و جستجو، کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است تلاغ گوشت افزون میان شلفینه (فرج زن)، دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن، دیدار. یا یوم تلاقی (یوم التلاقی)، روز قیامت. صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلال
تصویر تلال
جمع تل، پشته ها جمع تل پشته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلان
تصویر تلان
چاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلحظ
تصویر تلحظ
تنگی تنگ شدن، بر چفسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غلیظ، دژواخان دفزک ها ستبر درشت جمع غلیظ. یا غلاظ شداد. سخت و درشت. یا فرشتگان (ملایکه) غلاظ شداد. فرشتگان سخت و درشتخو و سنگدل ستبر جگران سخت خشمان. یا ماموران (مامورین) غلاظ شداد. ماموران سخت و درشتخو و قسی. یا معا غلاظ. روده فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلاظ
تصویر غلاظ
((غِ))
جمع غلیظ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاج
تصویر تلاج
((تَ))
بانگ، مشغله شور و غوغا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
((تَ))
کوشش، سعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلال
تصویر تلال
((تَ))
جمع تل، پشته ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلان
تصویر تلان
((تَ لّ))
بسیار فربه، چاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلفظ
تصویر تلفظ
((تَ لَ فُّ))
بر زبان آوردن کلمه، سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
کوشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تلفظ
تصویر تلفظ
Elocution, Pronunciation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
Attempt, Endeavor, Effort
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
попытка , усилие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تلفظ
تصویر تلفظ
ораторское искусство , произношение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
Versuch, Anstrengung, Bestreben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تلفظ
تصویر تلفظ
Elokution, Aussprache
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
спроба , зусилля , зусилля
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تلفظ
تصویر تلفظ
ораторське мистецтво , вимова
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
próba, wysiłek
دیکشنری فارسی به لهستانی