دور شدن از لوم و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). تنزه از چیزی. (از اقرب الموارد). دور شدن از لوم و عیب و زشتی و بدی و ناپسندی. (ناظم الاطباء) ، کرم نمودن بی کرم. (آنندراج)
دور شدن از لوم و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). تنزه از چیزی. (از اقرب الموارد). دور شدن از لوم و عیب و زشتی و بدی و ناپسندی. (ناظم الاطباء) ، کرم نمودن بی کرم. (آنندراج)
تلامی و تلامیذ و تلامذه. جمع واژۀ تلمیذ. (منتهی الارب). شاگردان و آن در اصل تلامیذ بود است که یا و ذال را به جهت خفت حذف کرده اند. (آنندراج). تلام و تلامی مخفف تلامیذ است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعجمی معرب است و زرگران و شاگردان زرگر و شاگردان معنی کرده اند. قال الطرماح یصف بقره: تتقی الشمس بمدریه کالحمالیج بایدی التلام. و حمالیج دمهای دراز زرگری وواحد آن حملوج است که به شاخ گاو وحشی شبیه است. (از المعرب جوالیقی صص 91-92). رجوع به تلامیذ و تلمیذ و تلامی شود
تلامی و تلامیذ و تلامذه. جَمعِ واژۀ تلمیذ. (منتهی الارب). شاگردان و آن در اصل تلامیذ بود است که یا و ذال را به جهت خفت حذف کرده اند. (آنندراج). تلام و تلامی مخفف تلامیذ است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعجمی معرب است و زرگران و شاگردان زرگر و شاگردان معنی کرده اند. قال الطرماح یصف بقره: تتقی الشمس بمدریه کالحمالیج بایدی التلام. و حمالیج دمهای دراز زرگری وواحد آن حملوج است که به شاخ گاو وحشی شبیه است. (از المعرب جوالیقی صص 91-92). رجوع به تلامیذ و تلمیذ و تلامی شود
معرب آن طارم. خانه چوبین چون خرگاه و سراپرده. (انجمن آرا) (آنندراج). خانه چوبین که بر زمین یا بالای عمارتی سازند. (فرهنگ نظام) : بنشان به تارم اندر مر ترک خویش را با چنگ سغدیانه و با پالغ و کدو. عماره. ای بسا بادگیر و تارم و تیم زیر و بالا ز آب چشم یتیم. سنائی. ، گنبد محجری که از چوب سازند و در اطراف باغ گذارند تا مانع از دخول شود. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). محجر و دیوارمانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان و غیره سازند که اکنون در تلفظ تارمی گفته میشود. (فرهنگ نظام) ، چوب بندی که برای انگور، یاسمین و کدوی صراحی برپاکنند و آنراداربند گویند. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا). بضم را لفظ تارم مجازاً در داربست درخت انگور و امثال آن استعمال میشود. (فرهنگ نظام) : دختر رز که تو بر تارم تاکش دیدی مدتی شد که به آونگ سرش درکنب است. انوری (از آنندراج). مباد تا بقیامت خراب تارم تاک. حافظ (از آنندراج). ، کنایه از آسمان نیز هست. (آنندراج) (انجمن آرا). آسمان را تارم گویند. (فرهنگ نظام). - کبود تارم، تارم کبود: از بهرچه این کبود تارم پرگرد شده ست باز و معلم ؟ ناصرخسرو (از آنندراج) (از انجمن آرا). - نه تارم، نه طبقۀ آسمان. نه فلک: بنعل اسب بسنبیده خاک هفت اقلیم ببانگ کوس بدرّیده گوش نه تارم. کمال اصفهانی (از آنندراج). رجوع به طارم و تاره شود
معرب آن طارم. خانه چوبین چون خرگاه و سراپرده. (انجمن آرا) (آنندراج). خانه چوبین که بر زمین یا بالای عمارتی سازند. (فرهنگ نظام) : بنشان به تارم اندر مر ترک خویش را با چنگ سغدیانه و با پالغ و کدو. عماره. ای بسا بادگیر و تارم و تیم زیر و بالا ز آب چشم یتیم. سنائی. ، گنبد محجری که از چوب سازند و در اطراف باغ گذارند تا مانع از دخول شود. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). محجر و دیوارمانندی از چوب یا آهن که جلو باغ یا ایوان و غیره سازند که اکنون در تلفظ تارمی گفته میشود. (فرهنگ نظام) ، چوب بندی که برای انگور، یاسمین و کدوی صراحی برپاکنند و آنراداربند گویند. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا). بضم را لفظ تارم مجازاً در داربست درخت انگور و امثال آن استعمال میشود. (فرهنگ نظام) : دختر رز که تو بر تارم تاکش دیدی مدتی شد که به آونگ سرش درکنب است. انوری (از آنندراج). مباد تا بقیامت خراب تارم تاک. حافظ (از آنندراج). ، کنایه از آسمان نیز هست. (آنندراج) (انجمن آرا). آسمان را تارم گویند. (فرهنگ نظام). - کبود تارم، تارم کبود: از بهرچه این کبود تارم پرگرد شده ست باز و معلم ؟ ناصرخسرو (از آنندراج) (از انجمن آرا). - نه تارم، نه طبقۀ آسمان. نه فلک: بنعل اسب بسنبیده خاک هفت اقلیم ببانگ کوس بدرّیده گوش نه تارم. کمال اصفهانی (از آنندراج). رجوع به طارم و تاره شود
به هم خوردگی، بهم خوردن بهم برآمدن بیکدیگر خوردن (موجها) : تلاطم امواج، بهم تپانچه زدن لطمه زدن بیکدیگر سیلی زدن، بهم خوردگی، سیلی زنی، جمع تلاطمات. بیکدیگر زدن موجهای دریا
به هم خوردگی، بهم خوردن بهم برآمدن بیکدیگر خوردن (موجها) : تلاطم امواج، بهم تپانچه زدن لطمه زدن بیکدیگر سیلی زدن، بهم خوردگی، سیلی زنی، جمع تلاطمات. بیکدیگر زدن موجهای دریا