جدول جو
جدول جو

معنی تقویض - جستجوی لغت در جدول جو

تقویض
چوب ها و طناب های بنا را برآوردن
تصویری از تقویض
تصویر تقویض
فرهنگ فارسی عمید
تقویض
(تَ)
خیمه برکردن. (تاج المصادر بیهقی). خیمه برکندن. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ویران کردن بنا را یا بازنمودن بی ویران ساختن یا برآوردن چوبها و طنابهای بنا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تقویض
ویران کردن بنا را
تصویری از تقویض
تصویر تقویض
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقریض
تصویر تقریض
بریدن، قطع کردن، شعر گفتن در مدح یا ذم کسی، مدح یا ذم کسی گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعویض
تصویر تعویض
عوض کردن، عوض دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقویت
تصویر تقویت
قوه دادن، نیرو دادن، توانایی دادن، توانا کردن، نیرومند ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفویض
تصویر تفویض
واگذار کردن، کاری یا چیزی را به کسی واگذاشتن و سپردن، در تصوف واگذار کردن تمام کارهای خود به خداوند توسط سالک که بالاتر از توکل است، در فلسفه اختیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقویم
تصویر تقویم
تقسیم اوقات به دوره ها و مقیاس های معین، دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماه ها را چاپ می کنند، گاهنامه،
راست کردن، کجی چیزی را راست کردن، قیمت کردن، بهای جنسی را معین کردن، ارزیابی
تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تقویم رومی: تقویمی که مبدا آن ۳۱۲ سال پیش از تاریخ میلادی و ۱۲ سال بعد از فوت اسکندر است، تاریخ اسکندر
تقویم شمسی: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت زمین به دور خورشید محاسبه می شود
تقویم قمری: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت ماه به دور زمین محاسبه می شود
تقویم ملکی: تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تقویم میلادی: تقویم شمسی، که مبدا آن سال تولد حضرت عیسی است
تقویم هجری: تقویمی که مبدا آن هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه است
تقویم یزدگردی: تقویمی که مبدا آن سال ۶۳۲ میلادی سال جلوس یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقویب
تصویر تقویب
زمین کنی زمین کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنویض
تصویر تنویض
رنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعویض
تصویر تعویض
عوض دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفویض
تصویر تفویض
کار با کسی گذاشتن، واگذاری و تسلیم و سر سپردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقریض
تصویر تقریض
قطع کردن، پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبیض
تصویر تقبیض
رسید دادن، رسید ستاندن پس از پرداخت، فراهم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویت
تصویر تقویت
استواری و قدرت و استحکام نیرو دادن و نیروبخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویس
تصویر تقویس
کوژاندن چنبراندن، کوژ پشتی از پیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویف
تصویر تقویف
دنبال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویل
تصویر تقویل
فروخواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تقسیم اوقات به دوره ها و مقیاسهای معین، کاغذی که در آن ماهها و روزها چاپ شده باشد، ارزیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویه
تصویر تقویه
نیرو دادن توانا کردن نیروبخشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویض
تصویر ترویض
زهنجاندن زهنجه دادن (زهنجه ریاضت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویر
تصویر تقویر
گرد بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبیض
تصویر تقبیض
((تَ))
فراهم کردن، به چنگ آوردن، اخم کردن، چهره درهم کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعویض
تصویر تعویض
((تَ))
بدل کردن، عوض کردن
تعویض روغنی: جایی که روغن موتور، فیلتر هوا و مانند آن را در ماشین عوض می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفویض
تصویر تفویض
((تَ))
واگذار کردن، سپردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقویم
تصویر تقویم
((تَ))
بهاء جنسی را تعیین کردن، راست کردن، تعیین اوقات و زمان ها، گاهنامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقریض
تصویر تقریض
((تَ))
بریدن، قطع کردن، شعر گفتن، مدح کردن، ذم گفتن (اضداد)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقویت
تصویر تقویت
((تَ یَ))
نیرو دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقویت
تصویر تقویت
توان بخشی، نیرو بخشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تفویض
تصویر تفویض
سپردن، واگذاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقویم
تصویر تقویم
سالنامه، گاهشمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعویض
تصویر تعویض
جا به جایی، جایگزینی، جابجایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقویت
تصویر تقویت
Reinforcement, Amplification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقویت
تصویر تقویت
усиление , укрепление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقویت
تصویر تقویت
Verstärkung
دیکشنری فارسی به آلمانی