جدول جو
جدول جو

معنی تقوم - جستجوی لغت در جدول جو

تقوم
(تَ)
راست شدن. (آنندراج) (اقرب الموارد). یقال: قومته فتقوم، عدلته فتعدل. (اقرب الموارد) :
زان گشت نصیرالدین لایق لقب تو
کز تو علم نصرت دین راست تقوم.
سوزنی.
رجوع به تقویم شود
لغت نامه دهخدا
تقوم
راست شدن
تصویری از تقوم
تصویر تقوم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقوی
تصویر تقوی
تقوا، ترس از خدا و اطاعت امر او، پرهیزکاری، پرهیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زقوم
تصویر زقوم
گیاهی صحرایی با ساقه های بلند و ستبر، برگ هایی شبیه برگ انار و گل هایی زرد رنگ، درختی در دوزخ که میوۀ بسیار تلخ دارد و دوزخیان از میوۀ آن می خورند، کنایه از هر غذایی که تلخ، سمی و کشنده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقسم
تصویر تقسم
پراکنده و پریشان شدن، پراکنده ساختن، پراکندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقوا
تصویر تقوا
ترس از خدا و اطاعت امر او، پرهیزکاری، پرهیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقوم
تصویر متقوم
قیمتی، گران بها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقوم
تصویر رقوم
رقم ها، اعداد، جمع واژۀ رقم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقویم
تصویر تقویم
تقسیم اوقات به دوره ها و مقیاس های معین، دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماه ها را چاپ می کنند، گاهنامه،
راست کردن، کجی چیزی را راست کردن، قیمت کردن، بهای جنسی را معین کردن، ارزیابی
تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تقویم رومی: تقویمی که مبدا آن ۳۱۲ سال پیش از تاریخ میلادی و ۱۲ سال بعد از فوت اسکندر است، تاریخ اسکندر
تقویم شمسی: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت زمین به دور خورشید محاسبه می شود
تقویم قمری: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت ماه به دور زمین محاسبه می شود
تقویم ملکی: تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تقویم میلادی: تقویم شمسی، که مبدا آن سال تولد حضرت عیسی است
تقویم هجری: تقویمی که مبدا آن هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه است
تقویم یزدگردی: تقویمی که مبدا آن سال ۶۳۲ میلادی سال جلوس یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی است
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ قَوْ وِ)
قیمت شده. (ناظم الاطباء)، قیمتی و گرانبها. (از فرهنگ فارسی معین) : تا این غایت (قریب) به صد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم از دیهای معظم و مزارع مغل و باغهای پرنعمت و... بمجرد شبهتی که در نقل ملک بازنمودند به مدعیان (آن) باز فرموده است. (المعجم چ دانشگاه ص 15)، استوار شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)، اصلاح کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقوس
تصویر تقوس
چنبرش چنبردن کمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهوم
تصویر تهوم
چرت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوم
تصویر تنوم
خوابزدگی، خوابگایی در خواب گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاوم
تصویر تقاوم
در جنگ روبروی هم ایستادن و پایداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدم
تصویر تقدم
پیشی نمودن، سبقت و برتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقسم
تصویر تقسم
پراکنده شدن و پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوا
تصویر تقوا
پرهیزگاری و ترس از خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوز
تصویر تقوز
شادمانی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقم
تصویر توقم
ترسانیدن، آهنگ چیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوع
تصویر تقوع
خمیده رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقول
تصویر تقول
افترا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تقسیم اوقات به دوره ها و مقیاسهای معین، کاغذی که در آن ماهها و روزها چاپ شده باشد، ارزیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشوم
تصویر تشوم
مراغویی مرخشگی (مرخشه شوم نحس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدوم
تصویر تدوم
انتظار نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوم
تصویر تخوم
جمع تخم، مر زنشان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوم
تصویر اقوم
راست تر استوارتر راست تر
فرهنگ لغت هوشیار
سنجد از گیاهان، زاخل دوزخدار درختی که در دوزخ روید، تلخ سنجد، گویند درختی است در جهنم دارای میوه ای بسیار تلخ که دوزخیان از آن خورند، هر چیز تلخ و سمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقوم
تصویر رقوم
جمع رقم، نبشته ها پیکرها جمع رقم ارقام
فرهنگ لغت هوشیار
باز دارنده، سخن آموزنده راست شونده، گرانبها راست شونده قوام گیرنده، قیمتی گرانبها: تا این غایت (قریب) بصد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم ازدیههای معظم و مزارع مغل... بمجرد شبهتی که در نقل ملک آن باز نمودند بمدعیان (آن) باز فرموده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
پرهیزگاری، ترسیدن از خدا و به معنی توانا شدن، نیرومند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقوم
تصویر متقوم
((مُ تَ قّ وِّ))
راست شونده، قوام گیرنده، در فارسی قیمتی، گران بها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقدم
تصویر تقدم
پیشینگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقوا
تصویر تقوا
پرهیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
پرهیزگاری، پرهیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقویم
تصویر تقویم
سالنامه، گاهشمار
فرهنگ واژه فارسی سره