دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل ’شاردونره’ فرانسوی آورده که از انواع مرغهای مهاجر و خوش آواز است و رنگ پرهای آن سرخ و سیاه و زرد و سپید و طول آن دوازده سانتیمتر است. ج، مقانین. و رجوع به دزی ج 2 ص 606 شود
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل ’شاردونره’ فرانسوی آورده که از انواع مرغهای مهاجر و خوش آواز است و رنگ پرهای آن سرخ و سیاه و زرد و سپید و طول آن دوازده سانتیمتر است. ج، مقانین. و رجوع به دزی ج 2 ص 606 شود
با برگ شدن کشت، تا چهل رسیدن اسبان و صاحب گلۀ مقنب شدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پنهان کردن شیر ناخنها را در چنگال خود، تراشیدن شاخهای مو. (از اقرب الموارد)
با برگ شدن کشت، تا چهل رسیدن اسبان و صاحب گلۀ مقنب شدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پنهان کردن شیر ناخنها را در چنگال خود، تراشیدن شاخهای مو. (از اقرب الموارد)
همبر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). با یکدیگر نزدیک گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). با یکدیگر قرین کردن. (زوزنی) (مجمل اللغه) ، چیزی به چیزی پیوستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: قرنت الاساری فی الجبال مجهولاً، ای جمعت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
همبر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). با یکدیگر نزدیک گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). با یکدیگر قرین کردن. (زوزنی) (مجمل اللغه) ، چیزی به چیزی پیوستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: قرنت الاساری فی الجبال مجهولاً، ای جمعت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
دیوانه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، قوافی التجنین، ابیاتی که برای جن سروده شود، مانند: الا یا طبیب الجن هل لک حیلهٌ فان طبیب الانس اعیاه دائیا. (اقرب الموارد)
دیوانه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، قوافی التجنین، ابیاتی که برای جن سروده شود، مانند: اَلا یا طبیب الجن هل لک حیلهٌ فان طبیب الانس اعیاه ُ دائیا. (اقرب الموارد)
گل آوردن درخت، بازپس گشتن و بددلی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). یقال: حمل فحنن، ای هلل و کذب، ای رجع و جبن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد)
گُل آوردن درخت، بازپس گشتن و بددلی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). یقال: حمل فحنن، ای هلل و کذب، ای رجع و جبن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد)
شهری است و از آن است ایوب تبنینی بن ابوبکر بن خطلیا. (منتهی الارب). شهری است در کوههای بنی عامر و مشرف بر شهر بانیاس بین دمشق و صور. (معجم البلدان ج 2 ص 364). قصبۀ کوچکی است در ولایت بیروت و در 20 هزارگزی مشرق صور. در دوران جنگهای صلیبی دارای استحکام و اهمیت بود. در سال 583 هجری قمری صلاح الدین ایوبی آن را بازگرفت. دارای باغها و درختان پرمیوه و کشت زارهای خرم است و بر بالای تپه ای قرار دارد و چشم انداز زیبایی را بوجود آورده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
شهری است و از آن است ایوب تبنینی بن ابوبکر بن خطلیا. (منتهی الارب). شهری است در کوههای بنی عامر و مشرف بر شهر بانیاس بین دمشق و صور. (معجم البلدان ج 2 ص 364). قصبۀ کوچکی است در ولایت بیروت و در 20 هزارگزی مشرق صور. در دوران جنگهای صلیبی دارای استحکام و اهمیت بود. در سال 583 هجری قمری صلاح الدین ایوبی آن را بازگرفت. دارای باغها و درختان پرمیوه و کشت زارهای خرم است و بر بالای تپه ای قرار دارد و چشم انداز زیبایی را بوجود آورده است. (از قاموس الاعلام ترکی)