منقش کردن. (زوزنی). نقش کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگار کردن. (دهار). نگاشتن و نگار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به دو یا چند رنگ، رنگ آمیزی کردن چیزی را. (از اقرب الموارد)
منقش کردن. (زوزنی). نقش کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگار کردن. (دهار). نگاشتن و نگار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به دو یا چند رنگ، رنگ آمیزی کردن چیزی را. (از اقرب الموارد)
با برگ شدن کشت، تا چهل رسیدن اسبان و صاحب گلۀ مقنب شدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پنهان کردن شیر ناخنها را در چنگال خود، تراشیدن شاخهای مو. (از اقرب الموارد)
با برگ شدن کشت، تا چهل رسیدن اسبان و صاحب گلۀ مقنب شدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پنهان کردن شیر ناخنها را در چنگال خود، تراشیدن شاخهای مو. (از اقرب الموارد)