جدول جو
جدول جو

معنی تقلق - جستجوی لغت در جدول جو

تقلق
(تِ لِ)
مرغی است آبی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحلق
تصویر تحلق
حلقه حلقه نشستن گروهی از مردم، پره بستن، هاله بستن گرد ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلقل
تصویر تقلقل
جنبیدن، سبک شتافتن، در شهرها آمد و رفت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعلق
تصویر تعلق
آویخته شدن، درآویختن به چیزی، دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی، علاقه و پیوستگی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلب
تصویر تقلب
در کاری به سود خود و زیان دیگری تصرف کردن، نادرستی و دغلی، برگشتن از حالی به حالی، دگرگون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلق
تصویر تخلق
خو گرفتن، خوی کسی را پذیرفتن، خود را به خوبی معرفی کردن، خوش خو شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تملق
تصویر تملق
چرب زبانی کردن، چاپلوسی و اظهار فروتنی و محبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
به هم آمدن، به هم پیوستن، درهم کشیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
جنبیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گردیدن در شهرها. (از اقرب الموارد) ، بیقراری و اندوه، آواز کردن صراحی. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقلقل
تصویر تقلقل
جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقلق
تصویر لقلق
لک لک، طائریست که مار و ماهی را شکار کند، حاجی لک لک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتلق
تصویر قتلق
ترکی فرخنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجلق
تصویر تجلق
دندانخند شکر خند
فرهنگ لغت هوشیار
درخشیدن، زینت دادن درخشیدن درخش زدن، بلند کردن سر، آمادن برای بدی، دامن بر چیدن برای دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملق
تصویر تملق
چاپلوسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلق
تصویر تغلق
ترکی سردار، نام یکی از شاهان ترک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلق
تصویر تعلق
پوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط
فرهنگ لغت هوشیار
جنب و جوش، غلت و واغلت، کوش دست و پا زدن در بستر غلت خوردن در رختخواب، کوشش و تلاش کردن سعی کردن، کوشش تلاش سعی. توضیح در عربی (ثقلی) بمعنی از پهلو بپهلو غلطیدن و بی قرار بودن بر فراش است. کوشش، تلاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزلق
تصویر تزلق
زیور گرفتن، خوش گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلق
تصویر تحلق
حلقه حلقه نشستن گروهی از مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلب
تصویر تقلب
تصرف در کارها به خواهش خود، دست انداختن در امور بخواست خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطلق
تصویر تطلق
گشاده رویی، روانسخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلق
تصویر تخلق
دروغ گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلی
تصویر تقلی
دشمنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلع
تصویر تقلع
بر کندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
بهم پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلس
تصویر تقلس
کلاهپوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلد
تصویر تقلد
بر گردن خود کاری را گرفتن و پیروی و تعهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلق
تصویر تخلق
((تَ خَ لُّ))
خوی گرفتن، خوش خو شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحلق
تصویر تحلق
((تَ حَ لُّ))
حلقه حلقه نشستن مردم، گرد درگرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تملق
تصویر تملق
((تَ مَ لُّ))
چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلی
تصویر تقلی
((تُ))
گوسفند شش ماهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
((تَ قَ لُّ))
به هم پیوستن، در هم کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلب
تصویر تقلب
دغل کاری، دغلی، نیرنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تملق
تصویر تملق
چاپلوسی
فرهنگ واژه فارسی سره