جدول جو
جدول جو

معنی تقصی - جستجوی لغت در جدول جو

تقصی
(تَ بَکْ کُ)
به نهایت رسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، به غایت رسیدن در بحث مسئله ای و استقصا کردن در آن. (از اقرب الموارد). و تقول: حدیث متقصی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تقصی
((تَ قَ صِّ))
به نهایت چیزی رسیدن، دور شدن
تصویری از تقصی
تصویر تقصی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقضی
تصویر تقضی
گذشتن و سپری شدن، نیست و نابود شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعصی
تصویر تعصی
نافرمانی کردن، سر از اطاعت پیچیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفصی
تصویر تفصی
از تنگی و دشواری بیرون آمدن، از چیزی یا کسی رهایی یافتن، کنجکاوی دربارۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
تقوا، ترس از خدا و اطاعت امر او، پرهیزکاری، پرهیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقصیر
تصویر تقصیر
کوتاهی کردن، در کاری کوتاهی، سستی و خطا کردن، گناه، در فقه گرفتن ناخن یا بریدن مقداری از موی سر در حج که به این طریق شخص محرم از حالت احرام خارج می شود، کوتاه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
گچ اندود کردن بنا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قطع کردن چیزی را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَکْ کُ)
دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، موی شاخ شاخ بکردن. (تاج المصادر بیهقی). توک ساختن موی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرغول کردن موی. (زوزنی). مرغول و پیچان گردانیدن موی را، هر دو دست را بر گردن بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نی ناک شدن کشت. (از اقرب الموارد). ساق برآوردن کشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : قصب الزرع تقصیباً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکستن چوب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکستن چیزی به هر وجهی که باشد و گویند به دونیم کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَصْ صی)
به نهایت رسنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که میرسد به نهایت چیزی، کوشش کننده در تفحص و تفتیش. (ناظم الاطباء). رجوع به تقصی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برآوردن کلاکموش خاک را از قاصعاء. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فرو نشانیدن آب تشنگی کسی را و تسکین دادن، لازم گرفتن خانه را، برآمدن کشت از زمین و شکافتن خاک را، نمایان شدن قوم و برآمدن آنان از شکاف کوه، در خود پیچیدن جامه را
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مبالغۀ قصف. (زوزنی). شکستن و رمح مقصف مقصد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
ناخن چیدن. (تاج المصادر بیهقی). ناخن تراشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اندکی از گوشت شتر بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقصیص
تصویر تقصیص
گچ اندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقبی
تصویر تقبی
قبا پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقری
تصویر تقری
آب جویی آب یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصد
تصویر تقصد
شکسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصص
تصویر تقصص
یاد گرفتن سخن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصل
تصویر تقصل
بریدن و برگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقضی
تصویر تقضی
نیست و نابود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعصی
تصویر تعصی
نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصی
تصویر تفصی
از تنگی و دشواری بیرون آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلی
تصویر تقلی
دشمنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
پرهیزگاری، ترسیدن از خدا و به معنی توانا شدن، نیرومند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیر
تصویر تقصیر
سستی کردن، کوتاهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصید
تصویر تقصید
شکستن چوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیب
تصویر تقصیب
مرغولاندن گیسو (مرغول جعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقصی
تصویر اقصی
دورتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقصی
تصویر اقصی
((اَ صا))
دورتر، دور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
((تَ وا))
پرهیزکاری، اطاعت از خدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقصیر
تصویر تقصیر
((تَ))
کوتاه کردن، سستی ورزیدن، کم کاری کردن، گناه، جرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلی
تصویر تقلی
((تُ))
گوسفند شش ماهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقوی
تصویر تقوی
پرهیزگاری، پرهیز
فرهنگ واژه فارسی سره
اثم، بزه، جرم، حرج، خبط، خطا، خطیئه، ذنب، گناه، معصیت، وبال، قصور، کوتاهی، عیب، کوتاه کردن، سستی ورزیدن، کوتاهی کردن، قصور ورزیدن، خطا کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد