از جایی برکندن قوم را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درشتی کردن. (از اقرب الموارد) ، مضطرب و بی آرام ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیقراری. (غیاث اللغات) ، تر کردن شیرده سر بچۀ خود را از سر پستان دیگر و ذلک، اذا کانت کثیرهاللبن فاذا اضع الفصیل خلفاً قطر اللبن من خلف الاخر فقرع رأسه قرعاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملامت صعب کردن. (تاج المصادر بیهقی). سرزنش کردن و ملامت نمودن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بد گفتن و ملامت نمودن. (غیاث اللغات) : اگر نه جزع و فزع و تشنیع و تقریع بنده بودی... قصد آن کرده بود که ذیل عفاف ملطخ گرداند. (سندبادنامه ص 77) ، علاج کردن شتربچۀ قریع را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برجهانیدن گشن را بر ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کوفتن و برگشتن از پهلو به پهلو. (غیاث اللغات) ، بگاز وربریدن موی را. (از اقرب الموارد) ، نهادن چیزی در قرع و آتش افروختن زیر آن تا آب آن بصورت بخار به انبیق رود و در آنجا فراهم گردد. (ازبحر الجواهر). تصعید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
از جایی برکندن قوم را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درشتی کردن. (از اقرب الموارد) ، مضطرب و بی آرام ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیقراری. (غیاث اللغات) ، تر کردن شیرده سر بچۀ خود را از سر پستان دیگر و ذلک، اذا کانت کثیرهاللبن فاذا اضع الفصیل خلفاً قطر اللبن من خلف الاخر فقرع رأسه قرعاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملامت صعب کردن. (تاج المصادر بیهقی). سرزنش کردن و ملامت نمودن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). بد گفتن و ملامت نمودن. (غیاث اللغات) : اگر نه جزع و فزع و تشنیع و تقریع بنده بودی... قصد آن کرده بود که ذیل عفاف ملطخ گرداند. (سندبادنامه ص 77) ، علاج کردن شتربچۀ قریع را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برجهانیدن گشن را بر ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کوفتن و برگشتن از پهلو به پهلو. (غیاث اللغات) ، بگاز وربریدن موی را. (از اقرب الموارد) ، نهادن چیزی در قرع و آتش افروختن زیر آن تا آب آن بصورت بخار به انبیق رود و در آنجا فراهم گردد. (ازبحر الجواهر). تصعید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
وصله کردن، پینه کردن، پارگی جامه را با تکۀ پارچه دوختن، پاره پاره به هم وصل کردن، قرار دادن یا دوختن تکه های چهارگوشۀ رنگارنگ پهلوی یکدیگر، مرقع ساختن، خط های گوناگون نگاشتن
وصله کردن، پینه کردن، پارگی جامه را با تکۀ پارچه دوختن، پاره پاره به هم وصل کردن، قرار دادن یا دوختن تکه های چهارگوشۀ رنگارنگ پهلوی یکدیگر، مرقع ساختن، خط های گوناگون نگاشتن